249
جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه

جسمانی دارد، در دستان فرشته مرگ۱ - تا زمانی که به زمین بازگردانده شود - به امانت باقی می‌ماند. این روح همچنین پس از این‌که از قالب خود خارج شد، دچار تلاشی و ازهم‌گسیختگی نمی‌شود و تا نفخ صور باقی می‌ماند. ‌۲

در دسته دیگری از روایات، روح به معنای جان است. به‌درستی معلوم نیست که آیا روحی که منطقاً شبیه چیزی است که ما آن را جان می‌دانیم با روحی که بخش دوم حقیقت انسان است، تفاوت ماهوی دارد یا نه. روح به معنای نخست از پا وارد بدن می‌شود و به پای آدمی جان و قدرت لازم برای حرکت را می‌دهد،۳ در جسم دمیده می‌شود،۴ برانگیزاننده و محرّک آدمی است۵ و در نهایت، زمانی که از بدن خارج می‌شود، بیشترین آفات بدنی ظهور پدیدار می‌شود.۶‌‌ بدین ترتیب مجموعه‌‌هایی از روایات، ذهن ما را با ماهیت جسمانی روح گره می‌زنند.

اکنون می‌توان با وسعت نظر بیشتری، روایاتی که بر مبنای دیدگاه دوآلیستی امامیه (بدن و روح دو حقیقت در کنار هم) بیان شده‌اند را تحلیل کرد. این روایات گاه با دوآلیسم نزدیکی بیشتری دارند. بر اساس روایت تحف العقول۷ روح به‌عنوان بخشی از ارکان اساسی انسان در کنار نار و نور قرار دارد و بدن آدمی چهار طبع، چهار رکن و چهار ستون (دعائم) دارد. روح یکی از این

1.. اگر قبض روح توسط ملکی از ملائکه خداوند انجام می‌شود (مجلسی، بحارالانوار، ج‏۷۹، ص۱۸۴) و روح هم کیفیتی جسمانی دارد، پس باید همچنین به دنبال سنخیتی متناسب با روح برای فرشته قبضِ روح هم باشیم. این استدلال به این صورت قابل طرح است: روح جسمانی است، روح به توسط یک فرشته از بدن جدا می‌شود، بایستی بین قابض و مقبوض سنخیت متناسبی وجود داشته باشد (وگرنه محال اتفاق می‌افتد)، پس فرشته قبض روح هم دارای ماده و جسمانی است. نک: مجموعه‌ای از روایات مثل ‌مجلسی، بحارالانوار، ج۴۰، ص۲۶۶به نقل از ارشاد، ج۱، ص۲۲۲؛ ‌مجلسی، بحارالانوار، ج‏۵۷، ص۳۵۴؛ به نقل از کلینی، اصول الکافی، ج۷، ص۳۴۲، باب دیة الجنین، ح۱.

2.. طبرسی، الاحتجاج، ج۲‌، ص۳۴۹. معلوم نیست چرا گزارش مفصلی که مجلسی در دو جا نقل کرده و هر دو از احتجاج است، یک جا به عنوان سؤال زندیق (مجلسی، بحارالانوار، ج‏۶، ص۲۱۶) البته از اخبرنی عن السراج و در اینجا (همان، ج۵۸، ص۳۳) همان متن به همراه بخش اول به عنوان سؤال هشام بن حکم آمده است؟ احتمالاً روایت از هشام نقل شده و مجلسی خلط کرده است و در حقیقت هشام روایت زندیق را نقل کرده است. هر چند این احتمال که هشام زندیق را به جای خود جا بزند کاملا منتفی نیست (همان).

3.. قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۷۱.

4.. کلینی، اصول الکافی، ج۷، ص۸؛ ‌مجلسی، بحارالانوار، ج‏۹۲، ص۴۵۴.

5.. «لاروح فیک تحرّکُک» (مجلسی، بحارالانوار، ج۹۲، ص۴۵۴‌).

6.. ‌مجلسی، بحارالانوار، ۷۸، ص۴.

7.. ابن شعبه، تحف العقول، ص۳۵۴.


جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
248

سرچشمه می‌گیرند، پس زمانی که خون جامد شد، روح از بدن فارق می‌شود. این روح همچون باد در مَشک، جسم را پر می‌کند، اما چیزی به وزن آن نمی‌افزاید.۱‌ این مفهوم که جسم را پر می‌کند، ولی چیزی به وزن آن نمی‌افزاید (البته، اینک اطمینان داریم هوا نیز وزن دارد)، می‌تواند تمثیلی برای مخاطب آن دوره و تفهیمی برای مخاطب معاصر تلقی شود که در آن روح در عین برخورداری از کیفیت جسمانی، چیزی است که بی‌بهره از برخی از ویژگی‌های جسم، مثل وزن است. روایت مناقب ما را به‌گونه دیگری با جنبه جسمانی روح آشنا می‌کند. این روایت در ابتدا چشم را ابزاری برای دیدن روح در نظر گرفته است:

چشم تکه دنبه‌‌ای سفید و سیاه است و دیدن، کار روح است، نه چشم... وقتی چشم کور می‌شود مثل این است که خورشید با تاریکی پوشاند شده باشد. همان‌طور که خورشید کره‌اش در آسمان است و شعاعش روی زمین پخش می‌شود. مسکنِ روح در مغز است و شعاعش در تمام بدن پخش می‌شود و همان‌طور که با غیبت کُره خورشید، شمس منتفی می‌شود، با قطع سر نیز دیگر روحی وجود ندارد.۲

گروه‌‌های دیگری از روایات نیز شایان توجه‌اند. روایاتی که به‌روشنی از بقای روح و البته، باز هم با جنبه جسمانی سخن به میان می‌آورند، می‌توانند ما را به مفهومی از روح نزدیک کنند که در عین داشتن مفهوم بقاء با تلقی فیلسوفان از تجرّد روح سازگار است. برای مثال، طبرسی در احتجاج به نقلِ مناظره‌‌ای در مقابل زندیقی که به فنای روح پس از مرگ اعتقاد داشت، می‌پردازد. زندیق روح را به چراغی تشبیه می‌کند که پس از خاموش شدن نورش رفته و باز نمی‌شود، به همین ترتیب پس از مرگ و مفارقت روح از بدن، دیگر مراجعتی وجود نخواهد داشت.

امام پس از رد این تشبیه، تشبیه دیگری مطرح می‌کنند‌‌: روح به‌منزله چراغ نیست، «آتش در اجسام ثابت است و نور ذاهب (رونده و غیر ثابت) است. روح جسمی رقیق است که لباسی کثیف بر تن کرده است». روح پس از مرگ در همان محل فرود بدن (برای مثال، قبر) تا زمان بَعث باقی می‌ماند. این مسئله با شرایط مرگ غیر طبیعی مثل به صلیب کشیده‌ شدن]و برای مثال، خورده‌ شدن به دست گرگ[منافاتی ندارد؛ چون در این صورت، روح که معلوم شد جنبه

1.. طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص۳۴۹-۳۵۱.

2.. ابن شهرآشوب، مناقب، ج۴، ص ۳۵۳.

  • نام منبع :
    جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران؛ زیر نظر محمدتقی سبحانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 35699
صفحه از 572
پرینت  ارسال به