245
جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه

انسان قائل هستند که از آن به «بدن ذرّه‌‌ای» تعبیر می‌شود، ندارد.۱ اشعری یا کسی که اشعری از او نقل کرده، احتمالاً بین این حقیقت که دیدگاه امامیه درباره بدن ذره‌‌ای مربوط به حقیقت بدن است و نه حقیقت انسان خلط کرده و به همین دلیل گروه دوم از امامیه را قائل به جزء لایتجزّا معرفی کرده است.۲

بخش دوم‌‌: امامیه و نظریه دوآلیستی واقعی

دیدگاه امامیه نخستین هرچند به دلایلی بعدها دستخوش تغییرات جدی شد، اما در این دوره از یک تمایز آشکار نسبت به همه دیدگاه‌‌ها برخوردار است. این تمایز غیر از این‌که مبتنی بر روایات و راهنمایی‌‌های امامان معصوم علیهم السلام است که از علم لدنی و ماورایی برخوردار بودند۳، مرهون نظریه‌پردازی شخصیت‌‌های عقل‌‌‌گرای برجسته‌‌ای همچون هشام بن حکم نیز هست. شاخص برجسته این نظریه آن است که بایستی میان ساحت‌‌های مختلف بحث در حقیقت انسان، تفکیکی اساسی را در نظر بگیریم. بر این اساس زمانی که درباره هویت انسان در این دنیا بحث می‌شود، اشاره به مجموعه کاملی از روح و جسم می‌شود که در کنار هم و با ترکیبی حقیقی - نه انضمامی - حقیقت انسان را تشکیل می‌دهند. به همین ترتیب زمانی که از عنصر اصلی انسان بحث می‌شود، سخن از روح به میان می‌آید که می‌تواند با جسم یا بدون آن فاعلیت داشته باشد. این عنصر - همان‌گونه که خواهد آمد - می‌تواند ما به الامتیاز انسان باشد و می‌تواند نباشد. بدین ترتیب تا حدی وجه تمایز دیدگاه امامیه روشن می‌شود.

این دیدگاه که ما ترجیحاً از آن به «دوآلیسم واقعی»۴ تعبیر می‌کنیم، در میان امامیه۵ رواج

1.. علی افضلی در مقاله خود به‌خوبی به تبیین این بدن در کنار بدن مادی وبدن مثالی و رابطه این سه بدن با یک‌دیگر پرداخته است (افضلی، «اقسام بدن و نقش آنها در دنیا، برزخ و قیامت»، ص۱۱۸).

2.. ‌اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۶۱.

3.. برای مثال، نک: کلینی، اصول الکافی، ۱، ص۲۱۲-۲۱۴ و ۲۲۱ح۱-۳.

4.. دوآلیسم واقعی در برابر دوآلیسمی است که دربارۀ افلاطون (کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج۱، ص۲۳۹؛ ‌مورفی، «آیا مسیحیان به نفس نیاز دارند؟»، ص۱۶۰) یا حتی فیلسوفان اسلامی می‌گویند که بدن را صرفاً ابزار روح و به نوعی فاعل موجَب روح می‌دانند که بسیاری از سرِ تسامح از آن به «دوآلیسم» تعبیر می‌کنند و همچنین در برابر دوآلیست بشر بن معتمر و هشام بن عمرو که در عین ترکیب حقیقی روح و بدن برای هیچ یک از دو طرف (روح یا جسم) اصالت قائل نیستند.

5.. دیدگاه هشام بن سالم در بحث استطاعت به اختلافی مبنایی در موضوع حقیقت انسان باز می‌گردد. هشام بن سالم بر خلاف هشام بن حکم در شناختی که از انسان ارائه می‌دهد با مؤمن طاق در قول به اصالت جسم هم عقیده است (اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۵: لاشیء الا الاجسام). به همین دلیل او استطاعت بر فعل را جسمانی و آن را جزئی از انسان می‌داند (همو، ص۴۳)، نه قوه‌ای در روح و نفس. بدین ترتیب سخن هشام بن سالم در باب استطاعت سخنی متمایز اما در بستر فکری جریانی فکری است که ظاهراً اعتقادی به ذووجهین بودن حقیقت انسان ندارد. او بر خلاف هشام بن حکم که جنبه جسمانی انسان را به عنوان موات و زیرمجموعه‌ای از جنبه حساس، درّاک و زنده آدمی یعنی روح می‌داند (همو، ص۶۰)، معتقد به حیات و قدرت مستقل جسم است (همچنین، نک: روایتی از خود هشام بن سالم (عیاشی، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۸۳) که به جسمانی بودن روح در (نفخت فیه من روحی) تصریح شده است.


جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
244

حقیقت انسان همان روح است که در تمام بدن نفوذ و جریان دارد، روح جزء واحد است که نه نور است و نه ظلمت و بدن آفت و زندانی برای روح است.۱

دیدگاه نظّام در عین شباهت‌‌های ظاهری - برخلاف ادعای ابن راوندی۲- نمی‌تواند عیناً همان دیدگاه هشام بن حکم باشد و تعبیر الحساسة الدَرّاکة۳ احتمالاً دلیل اصلی این تلقی صحیح است که نظّام از استادش هشام بن حکم در این نظریه متأثر بوده است، اما مداخله روح در بدن که بخش اصلی دیدگاه نظّام است، هرگز نمی‌تواند با آنچه از هشام بن حکم توضیح داده خواهد شد موافقت داشته باشد. نظّام همچنین برخلاف هشام بن حکم که جنس روح را متفاوت از بدن می‌داند، تصریح می‌کند که این روح از جنس نور نیست، همان‌طور که از جنس ظلمت هم نیست و به هر صورت مرتبط با جسم است.۴

۳. نظریه جزء لایتجزی

نظریه جزء لایتجزی نیز همانند فیزیکالیسم به سبب اعتقاد به این‌که انسان‌‌ها تنها از یک نوع جوهر ساخته شده‌اند یگانه انگار و جسم انگار به حساب می‌ِآید.۵ شاید دور از واقعیت نباشد که بسیاری از متکلمان در دوره هشام بن حکم به جزء لایتجزا یا ذرات غیرقابل تقسیم یا همان نظریه اتم‌‌ها معتقد بودند.۶ این دیدگاه که احتمال یونانی بودن آن نیز منتفی نیست۷ بر این باور مبتنی است که حقیقت انسان عبارت است از ذره‌‌ای در بدن که غیرقابل تجزیه است و بقیه اجزای بدن در خدمت آن جزء هستند. لازم است خوب به خاطر داشته باشیم که این دیدگاه اساساً نسبتی با آن دیدگاه امامیه و همچنین اهل حدیث سنی - مبتنی بر روایات - که به جزئی ذره‌‌ای در بدن

1.. «مداخلة للبدن مشابکة له» (‌اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۳۱‌).

2.. ‌قاضی عبدالجبار، المغنی، ص۳۱۰.

3.. ‌اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۳۱.

4.. برای آگاهی بیشتر دربارۀ نظریۀ نظّام، نک: خیاط معتزلی، الانتصار، ص۳۶.

5.. ‌مورفی، «آیا مسیحیان به نفس نیاز دارند؟»، ص۱۴۷.

6.. ‌اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۳۲. ظنانی آلنور در اثر مفصل خود با عنوان «نظریۀ فیزیکی کلام؛ اتم، فاصله و خلأ در کیهان‌شناسی معتزله بصره» تحلیل مبسوطی از این نظریه ارائه داده است:
see Dhanani, Physical theory of Kalam.

7.. ‌عید نفیسه، اثر الفلسفه، ص۲۶۳.

  • نام منبع :
    جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران؛ زیر نظر محمدتقی سبحانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 35531
صفحه از 572
پرینت  ارسال به