اما از منظر اصحاب ملل و نحل هشام منکر اثبات هر گونه صفت برای ذات و منکر عینیت ذات و صفات است. این سخن درباره علم بهصراحت از او گزارش شده است. اشعری در دو جا۱ به نقل از بلخی از هشام نقل کرده است که محال است خداوند بنفسه۲ عالم به اشیاء باشد، بلکه او بهواسطه علمی به آنها عالم است. این تعبیر «عالم بودن بهواسطه علمی» در گزارشهای شهرستانی۳ و بغدادی۴ نیز آمده است. ابن حزم نیز ادعا دارد که هشام علم الاهی را غیر خدا میداند.۵
هشام برای این عقیده خود که محال است خداوند از قبل علم به اشیاء داشته باشد به طرح دو استدلال میپردازد. استدلال نخست این است که با توجه به اینکه عالِم بدون معلوم معنا ندارد، لازمه اعتقاد به علم پیشین الاهی این است که بگوییم معلومات از ازل وجود داشتهاند، استدلال دوم او نیز به فعل اختیاری انسان باز میگردد؛ اگر قائل به علم پیشین باشیم امتحان و اختبار و در نتیجه ثواب و عقاب بیمعنا خواهد بود.۶ عدم درک صحیح تفاوت علم ذاتی و علم فعلی از سوی اشعری سبب شده که او تصور کند که هشام منکر علم ذاتی خداوند بوده است. روایاتی که از هشام درباره علم ذاتی (علم بلامعلوم) خداوند نقل شدهاند، بهترین گواه بر نادرستی این ادعا هستند. به کار رفتن تعابیری همچون: «لَمْ یزَلْ یعْلَمُ فَخَلَقَ»،۷ یا تعبیر «کانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ خَلْقِهِ إِیاهُمْ أَنَّ قَوْماً مِنْهُمْ یصِیرُونَ إِلَى عَذَابِهِ بِأَعْمَالِهِمُ الرَّدِیة»۸ میتواند نشانه اعتقاد هشام به علم ذاتی خداوند باشد.
نکته دیگر اینکه از نظر هشام علم خدا به نفس اشیاء به صفت خدا و نه به ذات او برمیگردد؛ «انه یعلمها بعلم وان العلم صفة له».۹ این علمی که گفته میشود در مقام فعل است، عین ذات، بعض ذات و غیر ذات نیست.۱۰ از سویی عین ذات نیست و از سوی دیگر غیر ذات
1.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۷و۴۹۳.
2.. منظور از «عالم بالاشیاء بنفسه» در عبارت اشعری؛ یعنی اینکه خداوند از طریق علم به نفس خودش به اشیاء علم دارد (نک: اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۷).
3.. شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۲۱۷.
4.. بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۴۹.
5.. ابن حزم، الفصل، ج۱، ص۳۸۴.
6.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۷.
7.. طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۸.
8.. همان، ص۳۴۹.
9.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۷.
10.. «وان العلم صفة له لیست هی هو ولاغیره ولابعضه» (اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۷).