205
جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه

در مقابلِ متکلمان، محدثان به آسانی روایتی را رد نمی‌کردند و در بین محدثان امامیه تسلیم بودن در برابر روایات منقول از ائمه علیهم السلامرفتاری پسندیده بوده است. در روایتی که ابوبکر حضرمی نقل کرده است اصحاب کلام در مقابل تسلیم‌شدگان - اصحاب حدیث - قرار گرفته‌اند.۱ اصحاب حدیث برخلاف متکلمان که به خرده‌گیری‌های عقلی و در نتیجه دست‌چین کردن روایات می‌پرداختند، در برابر این میراث گران‌بهای فکری تسلیم بودند. زراره، حمران بن اعین و حرث بن مغیرة هر سه در گزارش‌هایی نزد امام صادق علیه السلام از افراد یا حتی گروهی یاد کرده‌اند که مترصد شنیدن احادیث ائمه‌اند و با شنیدن این احادیث بدون تفکیک سره از ناسره، با گفتن «اُسَلِّم» اظهار تسلیم می‌کنند.۲ از ابوبصیر از اصحاب بلندآوازه امامیه نیز شواهدی موجود است که نشان می‌دهد او نیز به‌ سختی روایات منتسب به ائمه اطهار علیهم السلامرا رد می‌کرده است. در روایتی که او ناقل آن است، از تکذیب احادیث حتی اگر راوی آنها غیرشیعه (مرجئی، قدری و حتی خارجی) نیز باشد، نهی شده است؛ چرا که ممکن است وجوهی از حقیقت در آن باشد که عقل از درک آن عاجز است.۳

در روایتی دیگر او از یکی از ائمه اطهار علیهم السلامدر تفسیر آیه (الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)۴ - که در حقیقت به جایگاه عقل در معارف اشاره دارد - چنین نقل کرده است‌‌: «آنان

1.. در مورد این تقابل نک: «أَبِی بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِی قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلامیقُولُ: «یهْلِكُ أَصْحَابُ الْكَلَامِ، وَینْجُو الْمُسَلِّمُونَ، إِنَّ الْمُسَلِّمِینَ هُمُ النُّجَبَاءُ، یقُولُونَ: هَذَا ینْقَادُ وَهَذَا لَا ینْقَادُ، أَمَا وَاللَّهِ لَوْ عَلِمُوا كَیفَ كَانَ أَصْلُ الْخَلْقِ مَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ» (حلی، مختصر البصائر، ص۲۲۲). همچنین، نک: «أَبِی الصَّبَّاحِ الْكِنَانِی قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلامفَقَالَ یا أَبَا الصَّبَّاحِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُسَلِّمُونَ قَالَهَا ثَلَاثاً وَقُلْتُهَا ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْمُسَلِّمِینَ هُمُ الْمُنْتَجَبُونَ یوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ أَصْحَابُ‏ الْحَدِیثِ‏» (صفار، بصائر الدرجات، ج۱، ص۵۲۴).

2.. «زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ قَالَ: كَانَ یجَالِسُنَا رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا فَلَمْ یكُنْ یسْمَعُ بِحَدِیثٍ إِلَّا قَالَ سَلِّمُوا حَتَّى لُقِّبَ فَكَانَ كُلَّمَا جَاءَ قَالُوا قَدْ جَاءَ سَلِّمْ فَدَخَلَ حُمْرَانُ وَ زُرَارَةُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلامفَقَالَ إِنَّ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا إِذَا سَمِعَ شَیئاً مِنْ أَحَادِیثِكُمْ قَالَ سَلِّمُوا حَتَّى لُقِّبَ وَكَانَ إِذَا جَاءَ قَالُوا سَلِّمْ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلامقَدْ أَفْلَحَ الْمُسَلِّمُونَ إِنَّ الْمُسَلِّمِینَ هُمُ النُّجَبَاءُ» (صفار، بصائر الدرجات، ج۱، ص۵۲۳) «صَفْوَانَ الصَّیقَلِ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَالْحَرْثُ بْنُ الْمُغِیرَةِ وَ غَیرُهُ عَلَى أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلامفَقَالَ لَهُ الْحَرْثُ إِنَّ هَذَا یعْنِی مَنْصُورَ الصَّیقَلِ لَا یرِیدُ إِلَّا أَنْ یسْمَعَ حَدِیثَنَا فَوَ اللَّهِ مَا یدْرِی مَا یقْبَلُ مِمَّا یرُدُّ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ هَذَا الرَّجُلُ مِنَ الْمُسَلِّمِینَ إِنَّ الْمُسَلِّمِینَ مِنَ النُّجَبَاءِ» (همان، ص۵۲۴).

3.. «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام، أَوْ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلامقَالَ: سَمِعْتُهُ یقُولُ: «لَا تُكَذِّبُوا الْحَدِیثَ أَتَاكُمْ بِهِ مُرْجِئِی وَ لَا قَدَرِی وَ لَا خَارِجِی نَسَبَهُ إِلَینَا، فَإِنَّكُمْ لَا تَدْرُونَ لَعَلَّهُ مِنَ الْحَقِّ، فَتُكَذِّبُونَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فَوْقَ عَرْشِهِ» (حلی، مختصر البصائر، ص۲۳۵).

4.. سوره زمر، آیه ۱۸.


جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
204

این برخورد سخت‌گیرانه را می‌توان در گزارشی که کلینی از اختلاف برخی از اصحاب درباره مالکیت سرتاسر زمین توسط ائمه علیهم السلامآورده است، مشاهده کرد.۱ در این جریان ابن ابی عمیر با تکیه بر برخی روایات مدعی بود که ائمه علیهم السلاممالک همه زمین هستند و ابومالك حضرمی (از شاگردان هشام بن حكم) معتقد بود كه تنها اموالی كه خداوند تعیین كرده است، مانند خمس، فیء و غنایم جنگی از آن امام است و در همان موارد نیز خداوند موارد مصرف را برای امام تعیین كرده است. ابن ابی عمیر و ابومالک پذیرفتند برای داوری نزد هشام بن حكم بروند.

بااین‌حال هشام نظر ابومالک را تأئید كرد. در این مسئله هرچند هشام و شاگردش روایات مورد نظر ابن ابی عمیر را شنیده‌اند؛ ولی مبنای کلامی هشام بن حکم به او اجازه نمی‌داده است که سخنان ابن ابی عمیر را بپذیرد. روایات مورد ادعای ابن ابی عمیر نیز برای هشام بن حکم قانع‌کننده نبوده است. مبنای کلامی هشام بن حکم و جریان او در بحث علم امام و نفی تحدیث توسط او و عدم نقل این روایات نیز شاهدی دیگر بر این ادعاست که آنان تنها در صورتی روایات را می‌پذیرفتند‌ که با مبانی کلامی‌شان۲ سازگار باشد.۳

1.. کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۹-۴۱۰.

2.. پیشتر اشاره شد که این مبانی کلامی در تعامل عقل و وحی به دست آمده بودند.

3.. رضایی، «تبیین معنایی اصطلاح علمای ابرار با تأکید بر جریانات فکری اصحاب ائمه علیهم السلام»، ص۶۷-۷۰؛ نمونه دیگر از برخورد اجتهادی متکلمان با روایات را می‌توان در ابوجعفر مؤمن طاق دید. هنگامی ابوخالد کابلی از مؤمن طاق به دلیل ورود به کلام انتقاد می‌کند و به او می‌گوید که امام صادق علیه السلام شیعیان را از ورود به کلام برحذر داشته‌اند، ابوجعفر مخاطب نهی امام را افرادی مانند ابوخالد دانست، نه خودش (شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۱۸۵-۱۸۶) و این نشان می‌دهد که مؤمن طاق نیز با توجه به مبنای کلامی‌اش بر جواز مناظره و ورود به علم کلام، نقل قول ابوخالد را تخصیص می‌زند. در موردی دیگر هنگامی که به زراره خبر می‌دهند امام صادق علیه السلام نظریه او دربارۀ استطاعت را رد کرده‌اند، ادعا می‌کند که نظریۀ استطاعت را از سخنان امام گرفته و نمی‌تواند با چنین نقل‌قولی آن را کنار بگذارد (همان، ص۱۴۸).

  • نام منبع :
    جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران؛ زیر نظر محمدتقی سبحانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 36151
صفحه از 572
پرینت  ارسال به