این برخورد سختگیرانه را میتوان در گزارشی که کلینی از اختلاف برخی از اصحاب درباره مالکیت سرتاسر زمین توسط ائمه علیهم السلامآورده است، مشاهده کرد.۱ در این جریان ابن ابی عمیر با تکیه بر برخی روایات مدعی بود که ائمه علیهم السلاممالک همه زمین هستند و ابومالك حضرمی (از شاگردان هشام بن حكم) معتقد بود كه تنها اموالی كه خداوند تعیین كرده است، مانند خمس، فیء و غنایم جنگی از آن امام است و در همان موارد نیز خداوند موارد مصرف را برای امام تعیین كرده است. ابن ابی عمیر و ابومالک پذیرفتند برای داوری نزد هشام بن حكم بروند.
بااینحال هشام نظر ابومالک را تأئید كرد. در این مسئله هرچند هشام و شاگردش روایات مورد نظر ابن ابی عمیر را شنیدهاند؛ ولی مبنای کلامی هشام بن حکم به او اجازه نمیداده است که سخنان ابن ابی عمیر را بپذیرد. روایات مورد ادعای ابن ابی عمیر نیز برای هشام بن حکم قانعکننده نبوده است. مبنای کلامی هشام بن حکم و جریان او در بحث علم امام و نفی تحدیث توسط او و عدم نقل این روایات نیز شاهدی دیگر بر این ادعاست که آنان تنها در صورتی روایات را میپذیرفتند که با مبانی کلامیشان۲ سازگار باشد.۳
1.. کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۹-۴۱۰.
2.. پیشتر اشاره شد که این مبانی کلامی در تعامل عقل و وحی به دست آمده بودند.
3.. رضایی، «تبیین معنایی اصطلاح علمای ابرار با تأکید بر جریانات فکری اصحاب ائمه علیهم السلام»، ص۶۷-۷۰؛ نمونه دیگر از برخورد اجتهادی متکلمان با روایات را میتوان در ابوجعفر مؤمن طاق دید. هنگامی ابوخالد کابلی از مؤمن طاق به دلیل ورود به کلام انتقاد میکند و به او میگوید که امام صادق علیه السلام شیعیان را از ورود به کلام برحذر داشتهاند، ابوجعفر مخاطب نهی امام را افرادی مانند ابوخالد دانست، نه خودش (شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۱۸۵-۱۸۶) و این نشان میدهد که مؤمن طاق نیز با توجه به مبنای کلامیاش بر جواز مناظره و ورود به علم کلام، نقل قول ابوخالد را تخصیص میزند. در موردی دیگر هنگامی که به زراره خبر میدهند امام صادق علیه السلام نظریه او دربارۀ استطاعت را رد کردهاند، ادعا میکند که نظریۀ استطاعت را از سخنان امام گرفته و نمیتواند با چنین نقلقولی آن را کنار بگذارد (همان، ص۱۴۸).