امام همه جوانب مسئله را بررسی کنند. پرسشهای هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام یا امام کاظم علیه السلام که گاه منشأیی بیرونی دارد و از سوی برخی از زنادقه یا معتزلیان برای او مطرح شده است، شاهدی بر این ادعاست. برای مثال، او پیش از مناظره با ابوالهذیل شرط کرد که حتی اگر در مناظرهاش با او شکست بخورد، پرسش را نزد امام برده و پاسخ امام را دریافت کند.۱ شواهدی مشابه از مؤمن طاق نیز در این باره موجود است.۲
افزون بر دو مورد پیشگفته این گروه بنا به برخی از آموزههای ائمه علیهم السلامهرچند وظیفه خود را پرسش از ائمه علیهم السلاممیدانستند، ولی معتقد بودند که ائمه علیهم السلامدر پاسخ به آنها آزادند و چهبسا به مصلحتی که بر ما پوشیده است، پرسشی را بیپاسخ بگذارند.۳ بزرگانی مانند صفوان بن یحیی، محمد بن مسلم، جابر بن یزید جعفی، ابوبکر حضرمی و ابوبصیر چنین روایاتی را نقل کردهاند.
این تمایز رویکرد متکلمان و محدث - متکلمان را در نقد الحدیث نیز میتوان پی گرفت. متكلمان در نقل و پذیرش حدیث نگاهی سختگیرانه داشته و روایات را با تکیه بر مبانی کلامیشان نقد میکردند. گزارشی در رجال كشی موجود است كه نشاندهنده شیوه برخورد جریان هشام بن حكم و پیروانش با احادیث منقول از ائمه اطهار علیهم السلام است. یونس بن عبدالرحمن گزارش كرده است که یكی از اصحاب از هشام بن حكم درباره علت برخورد سختگیرانهاش با روایات امامیه و ردّ احادیث میپرسد و هشام بن حكم در پاسخ به او با استناد به سخنی از امام صادق علیه السلام ادعا میكند كه در روایات امامیه روایاتی جعلی رخنه كرده و نباید هر حدیثی را به سادگی پذیرفت.۴
یونس بن عبدالرحمن نیز در پیروی از استادش هشام بن حكم ادعا میكند كه روایات امامیه دچار تحریفاتی شده و باید آنها را پالایش كرد؛ او ادعا میكند كه مجموعهای از كتب روایی امامیه را نزد امام رضا علیه السلام برده و ایشان بسیاری از آنها را رد كرده و برساخته غالیان دانستهاند.۵ نمونهای از
1.. شیخ صدوق، اعتقادات الامامیه، ص۴۳.
2.. پیشتر در بحث از مؤمن طاق به برخی از این موارد اشاره شد.
3.. در اینباره نک: صفار، بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۸-۴۴.
4.. «حَدَّثَنِی هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یقُولُ لَا تَقْبَلُوا عَلَینَا حَدِیثاً إِلَّا مَا وَافَقَ الْقُرْآنَ وَالسُّنَّةَ أَوْ تَجِدُونَ مَعَهُ شَاهِداً مِنْ أَحَادِیثِنَا الْمُتَقَدِّمَةِ، فَإِنَّ الْمُغِیرَةَ بْنَ سَعِیدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ دَسَّ فِی كُتُبِ أَصْحَابِ أَبِی أَحَادِیثَ لَمْ یحَدِّثْ بِهَا أَبِی، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تَقْبَلُوا عَلَینَا مَا خَالَفَ قَوْلَ رَبِّنَا تَعَالَى وَ سُنَّةَ نَبِینَا صلی الله علیه و الهفَإِنَّا إِذَا حَدَّثْنَا قُلْنَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله» (شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۲۲۴).
5.. «وَافَیتُ الْعِرَاقَ فَوَجَدْتُ بِهَا قِطْعَةً مِنْ أَصْحَابِ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام وَ وَجَدْتُ أَصْحَابَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مُتَوَافِرِینَ فَسَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ أَخَذْتُ كُتُبَهُمْ، فَعَرَضْتُهَا مِنْ بَعْدُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام فَأَنْكَرَ مِنْهَا أَحَادِیثَ كَثِیرَةً أَنْ یكُونَ مِنْ أَحَادِیثِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام وَ قَالَ لِی: إِنَّ أَبَا الْخَطَّابِ كَذَبَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ! وَ كَذَلِكَ أَصْحَابُ أَبِی الْخَطَّابِ یدُسُّونَ هَذِهِ الْأَحَادِیثَ إِلَى یوْمِنَا هَذَا فِی كُتُبِ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، فَلَا تَقْبَلُوا عَلَینَا خِلَافَ الْقُرْآنِ، فَإِنَّا إِنْ تَحَدَّثْنَا حَدَّثْنَا بِمُوَافَقَةِ الْقُرْآنِ وَ مُوَافَقَةِ السُّنَّةِ إِنَّا عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ نُحَدِّثُ، وَلَا نَقُولُ قَالَ فُلَانٌ وَفُلَانٌ فَیتَنَاقَضَ كَلَامُنَا إِنَّ - كَلَامَ آخِرِنَا مِثْلُ كَلَامِ أَوَّلِنَا وَكَلَامَ أَوَّلِنَا مصَادِقٌ لِكَلَامِ آخِرِنَا، فَإِذَا أَتَاكُمْ مَنْ یحَدِّثُكُمْ بِخِلَافِ ذَلِكَ فَرُدُّوهُ عَلَیهِ وَقُولُوا أَنْتَ أَعْلَمُ وَمَا جِئْتَ بِهِ! فَإِنَّ مَعَ كُلِّ قَوْلٍ مِنَّا حَقِیقَةً وَعَلَیهِ نُوراً، فَمَا لَا حَقِیقَةَ مَعَهُ وَلَا نُورَ عَلَیهِ فَذَلِكَ مِنْ قَوْلِ الشَّیطَانِ» (شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۲۲۴-۲۲۵).