برخی نیز به تأثیرات جهم بن صفوان بر هشام بن حکم اشاره کردهاند.۱ به احتمال زیاد، هشام جز بحث تجسیم، در مباحثی مانند انکار جزء لا یتجزی و طفره نیز تحت تأثیر اندیشههای فلسفی بوده است.۲ پیروان و شاگردان هشام بن حکم نیز هرچند بنا به گزارشی علم کلام خود را بر پایه آموزههای ائمه اطهار علیهم السلامدر کتابی به نام الجامع بنا کردهاند، ولی مواضع کلامی آنان نیز مانند هشام در همه موارد بر مبنای سخنان ائمه اطهار علیهم السلام نبوده است و گاه افزودههایی از بیرون از متون مقدس دین نیز داشتهاند؛ برای مثال، تا دو نسل پس از هشام و یونس، نظریه تجسیم - بهرغم نهی ائمه علیهم السلاماز کاربرد آن - هنوز در بین این جریان فکری هوادارانی داشته و حسن بن موسی نوبختی عالم بزرگ شیعه در دوران غیبت صغری با آنها گفتوگوهایی داشته است.۳ البته، این به معنای مخالفت با سخنان ائمه علیهم السلامنیست؛ بلکه آنان نهی ائمه علیهم السلامرا مربوط به تجسیم معنوی میدانستهاند، نه تجسیم لفظی به معنای «شیء قائم بنفسه» که چیزی معادل همان مفهوم وجود است.
بنا به آنچه گفته شد میتوان به این نتیجه رسید که متکلمان امامیه در عین اعتقاد به نظریه امامت، به حجیت عقل نیز باور داشتند. آنان سخنان ائمه اطهار علیهم السلامرا بر مبنای عقل فهمیده و تصدیق میکردند. مطالبه دلیل از ائمه اطهار علیهم السلامتوسط متکلمان در مباحث مختلف شاهدی بر این ادعاست. با اینهمه، عقلگرایی متکلمان بیش از این بود. آنان گاه از عقل برای مستدلسازی، ساختاربندی، مفهومسازی و در نتیجه نظریهپردازی نیز بهره میگرفتند و همین سبب تولید اندیشهها و مبانی کلامی جدیدی میشد که گاه با آموزههای ائمه علیهم السلامفرق و فاصله داشت. شاید تأکید علیهم السلامائمه بر مسئله «رد به امام» نزد برخی از آنان به این دلیل بوده که مانع بروز خطاهای ناخواسته در نظریهپردازی شود.
دیدگاه محدثان
همانگونه که در آغاز مقاله گفته شد، میتوان محدثان امامیه در دوره نخست را به دو گروه تقسیم
1.. جعفری، «الکلام عند الامامیه: نشأته، تطوره و موقع الشیخ المفید منه»، ص۱۸۹.
2.. دربارۀ دیدگاه هشام در بحث جزء لا یتجزی، نک: اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۵۹ و در بحث طفره، نک: همان، ص۶۱. دربارۀ ورود بحث از جزء لا یتجزی به جهان اسلام و اندیشه مسلمانان در اینباره، نک: ولفسن، فلسفه علم کلام، ص۴۹۹- ۵۵۵.
3.. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۲۲۸.