مخالفان نیز به تعامل عقل و قول امام باور داشتهاند. مؤمن طاق شیوههای درست مناظره را از امام صادق علیه السلام آموخته است.۱ همچنین هنگامی که ابنابیالعوجاء در بحث توحید، قصد مغلوب ساختن او را داشت، امام پیشتر به او میآموزند که به او چه جوابهایی بدهد.۲ اینكه مؤمن طاق در مسائل و شیوههای کلامی به جایگاه امام توجه دارد، بیشک، به معنای تعبد به آموزههای ائمه اطهار علیهم السلامدر این موضوعات نیست؛ بلکه توجه او به رهنمودهای امام به دلیل تنبه و تذکار به شیوه درست عقلانی و کلامی است؛ چرا که آموزههای ائمه علیهم السلامبرای مناظره با مخالفان و بهویژه زندیقی چون ابن ابی العوجاء، باید مبتنی بر عقل و استدلال عقلی باشد، نه آیات قرآن و روایاتی که مورد پذیرش او نیستند.
هشام بن حکم نیز به گفته خودش اصل و جانمایه بسیاری از استدلالهایش را از ائمه علیهم السلامفراگرفته است؛۳ برای مثال، او در محضر امام صادق علیه السلام ادعا میکند که که جوهره استدلالهایش در مناظره با عمرو بن عبید را از ایشان وام گرفته و سپس آن را در همآمیخته و سر و رویی جدید به آن داده است.۴ همچنین از او نقل شده است که پس از گفتوگویی با امام صادق علیه السلام و آموختن اصلی کلی در بحث توحید، هیچ کس در مناظرات مرتبط با توحید بر او چیره نشده است.۵
البته، متکلمان همیشه در جمع میان جایگاه حجت باطنی (عقل) و حجت ظاهری (امام) موفق نبودند و به همین دلیل ائمه اطهار علیهم السلامدر هر فرصتی به نقاط ضعف و اشکالات آنان اشاره کرده و روش آنان را تصحیح کردهاند؛ برای مثال، امام باقر علیه السلام محمد بن طیار - متکلم سرشناس امامیه در این دوره۶ - را به این دلیل که همه پرسشهای مخالفان را پاسخ میداده و به امام مراجعه
1.. «بما تخاصم الناس؟ قال: فاخبره بما یخاصم الناس... . فقال ابوعبدالله علیه السلام خاصمهم بكذا وكذا» (طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۱۸۶).
2..شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۱۸۹.
3.. توجه شود که پیشتر گفتیم این فراگیری بر مبنای تعبد نبوده و با تکیه بر عقل استدلالی بوده است.
4.. «قَالَ یا هِشَامُ مَنْ عَلَّمَكَ هَذَا قُلْتُ شَیءٌ أَخَذْتُهُ مِنْكَ وَ أَلَّفْتُهُ» (کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۰ -۱۷۱).
5.. «أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیه السلام عَنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ وَاشْتِقَاقِهَا اللَّهُ مِمَّا هُوَ مُشْتَقٌّ فَقَالَ یا هِشَامُ... أَ فَهِمْتَ یا هِشَامُ فَهْماً تَدْفَعُ بِهِ وَتُنَاضِلُ بِهِ أَعْدَاءَنَا الْمُتَّخِذِینَ مَعَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ غَیرَهُ قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ نَفَعَكَ اللَّهُ بِهِ وَثَبَّتَكَ یا هِشَامُ قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا قَهَرَنِی أَحَدٌ فِی التَّوْحِیدِ حَتَّى قُمْتُ مَقَامِی هَذَا» (کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۱۴).
6.. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۳۴۸- ۳۴۹.