بر این اساس، معرفت او از طریق وسایط که اموری ناقص، پراکنده و متفاوتاند، امری باطل و البته، ناممکن است؛ چرا که آنچه در ذهن میآید و معقول است در نهایت، مصنوع و محدود است و با خداوند متفاوت خواهد بود: «فقلت أتوهم شیئا؟ فقال: نعم؛ غیرمعقول ولامحدود فما وقع وهمک علیه من شیء فهو خلافه لایشبهه شیء ولاتدرکه الأوهام کیف تدرکه الأوهام وهو خلاف ما یعقل وخلاف ما یتصور فی الأوهام».۱
البته، رجوع به آثار میتواند سبب «دلالت» به اصل وجود مؤثر و صانع باشد: «وجود الأفاعیل دلت على أن صانعا صنعها»۲ که فایده آن، اتمام حجت و خروج از حدّین (انکار و تشبیه) است، ولی با این حال، این یافتهها معرفت به شمار نمیآیند.
ب) نتیجه معرفت از طریقِ عین شاهد، اطمینان کامل و قدرت تمایز شیء از دیگر اشیاء بدون هرگونه ابهام و در شدت وضوح است. به همین جهت این معرفت، شناختی جزئی و مصداقی است که سبب اتصال معنوی و زمینهساز هدایت است؛ اما نتیجه «اثبات» از طریق آثار و واسطهها، آگاهی به اصلِ وجود شیء بهصورت کلی، مبهم و نکرهای است که قدرت تمایز آن را از دیگر مصادیق فراهم نمیآورد و تنها مفید خروج از حدّین خواهد بود، نه آنکه الزاماً به هدایت انسان بیانجامد. این امری است که در زندگی و سرنوشت گروهی از مثبتین الهیات و مباحث کلامی به چشم میآید که با وجود فراهم آوردن ادله فراوان در جهت اثبات و آگاهی به وجود خالق، اما به ربوبیت او ملتزم نشده و مؤمنانه رفتار نمیکنند.
ج) کاملاً روشن است که معرفت با توصیفات یادشده از توان و عهده آدمی خارج است؛ زیرا او برای دستیابی به این معرفت نهتنها ابزاری ندارد، بلکه برای رویارویی و دریافت آن بسیار حقیر و کوچک نیز مینُماید؛ بدین سبب، معرفت تنها از طریق «اعطا» و «صنع» خداوند رقم میخورد،۳ اما «اثبات» فعل انسان است که با دلالت عقلی برای او حاصل میشود. اینچنین دریافتی، حدّ واجب عقل برای شناخت است که او را از انکار و جحد، به اصل وجودِ صانع باز میدارد و سبب تأکید (اتمام) حجت بر انسان و دفاع عقلانی مؤمنان در برابر خصم میشود: «لم یطلع العقول على تحدید صفته ولم یحجبها عن واجب معرفته»۴ و
1.. کلینی، الکافی، ج۱، ص۸۲؛ شیخ صدوق، التوحید، ص۸۰؛ سید رضی، نهج البلاغه، خ۱۵۵، ص۲۱۷.
2.. کلینی، الکافی، ج۱، ص۸۱.
3.. همان، ص۳۹۶؛ شیخ صدوق، التوحید، ص۴۱۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۵، ص۳۰۲.
4.. سید رضی، نهج البلاغه، خ۴۹، ص۸۸.