نوعی رابطه و تلازم را بیان کردهاند. جمع این روایات با روایت صنع اللّه بودن معرفت آن است که با نگاه امرٌ بین الامرینی و جزءالعله بودن اراده انسان در تحقق معرفت، به آنها نظر کنیم با این تفاوت که چون نقش اراده انسان در تحقق معرفت ناچیز است، اصلاً بهشمار نیامده و فعل به خداوند نسبت داده میشود.
۳. ۲. رابطهٔ غیرسببی (تهیّئی)
احتمال دوم آن است که معرفت و علم، مطلقاً فعل خداوند (صنع اللّه) است. در نتیجه، بین مقدمات تحصیل معرفت و نتیجهٔ معرفت یا به تعبیر دیگر، بین فرآیند و برآیند معرفت، هیچ گونه سنخیت و رابطهٔ سببی تعریف نشده است. انسان میتواند صرفاً مقدمات معرفت را اراده و تحصیل کند، اما حصول معرفت صنع خداوند بوده و خارج از قلمرو و استطاعت انسان است. بر مبنای این نظریه، در تعلیم و تعلّم، نه معلم که استدلال و خردورزی را آموزش میدهد و نه مُتعلّم که آنها را میآموزد و به کار میبندد، هیچکدام معرفت را ایجاد نمیکنند: «لیس العلم بالتعلّم»،۱ بلکه همهٔ اینها زمینهها و ظرفیتهای افاضه و اعطای معرفت از سوی خداوند متعال را فراهم میسازند.
بنابراین، اعطای نور معرفت و آگاهی، از جانب خداوند متعال است، البته، چون خداوند حکیم است، بر اساس حکمت إعطا و افاضه میکند. تحصیل مقدمات معرفت، گرچه موجب حصول معرفت نمیشود و سبب ایجاد آن نیست، اما میتواند زمینهساز افاضهٔ حکیمانهٔ پروردگار باشد؛ هرچند ممکن است خداوند بر اساس حکمت و علم، معرفت را از طرق دیگر هم محقق کند؛ همانگونه که ممکن است حتی با تحصیل مقدمات و نظر و استدلال هم معرفت را افاضه نکند. به بیان دیگر، در سنت الهی میان فرآیند و برآیند معرفت رابطهٔ سببیت و مسببیت وجود ندارد. از همینرو، گاه مقدمات معرفت تحصیل میشود، اما نور معرفت ایجاد نمیشود، یا با تأخیر حاصل میشود و گاه نیز معرفت برای برخی حاصل میشود و برای برخی حاصل نمیشود! در واقع، روشن نیست که چه رابطهای میان آگهییابی و تحصیل مقدمات فهم وجود دارد؟!
ناگفته نماند که این احتمال به رغم آنکه ممکن و معقول است و با ظواهر روایات معارفِ اضطراری سازگار است، اما با ظواهر برخی دیگر از روایات که بین تحصیل مقدمات و تحقق معرفت به نوعی تلازم برقرار کردهاند، ناهمخوان است؛ مانند روایاتی چون «بالتعلیم یُنال