متکلمان با دستور امام علیه السلام۱ نشان میدهند که کلامِ کوفه باز بسته حضور معصوم بوده است. اینکه هرگاه امام علیه السلام حضور داشت کلام شکوفا میشد و به عکس، آنگاه که حضور نداشت، کلام از رونق میافتاد، نتیجه منطقی این رویکرد امامان علیهم السلام بود که کلام را بهدنبال اثر و در تعاطی با وحی میدانستند. در نتیجه، از سویی جامعه امامیه پیوسته در صدد تضعیف متکلمان بود و از دیگر سو امام علیه السلام از متکلمان و جایگاه آنان به شکل زیرکانه و هدایتگرانهای مراقبت میکرد وگرنه، عقاید متکلمان نواندیش سر از تجسیم و تشبیه در میآورد.
افزون بر این، چالشهای معرفتی در دورهای که کلام مدرسه کوفه در حال شکلگیری بود به شکل قابل توجهی کار اندیشهورزان امامی را دشوارتر میکرد؛ زیرا متکلمِ اندیشهورز، زمانی که خود را با اندیشه اهل بیت علیهم السلام مواجه میدید مجبور بود در عین حفظ جایگاه تبیینیِ خود، وفاداریاش به متون را نیز از دست ندهد. برای نمونه، به همان اندازه که استدلال به یک طرف از جبر یا تفویض برای هر متکلمی - آن هم با چندین برهان -۲ آسان بود، به همان اندازه دست یافتن به نظریهای که امری بین این دو امر را تبیین کند، کار دشواری بود؛ زیرا از سویی میدانست که استطاعت آن چیزی نیست که تفویضیها میگویند و از دیگرسو آگاه بود که نمیتوان مشیت خداوند را نادیده گرفت. او نمیتوانست وجود خدایی که همه تقدیرها در دست اوست را در کنار انسانی که در مقابل آزادی و مسئولیتهایش باید پاسخگو باشد، نادیده گیرد.
بحث بداء از دشواری بیشتری برخوردار است. بخشی از جوسازیهای معتزله علیه شیعه درباره بداء به این بازمیگشت که متکلم امامی نمیتوانست در عین وجود روایات بداء۳ از اشکالات جدّی آن، همچون تأثیری که از دانی به عالی یا از معلول به علت هنگام دعای بنده و تغییر مشیت وجود دارد یا از اشکال عمدهای که در علم خداوند به وجود میآید۴ و از همه مهمتر اشکال اساسیای که در بحث اراده بهعنوان پایه اساسی بسیاری از مسائل کلامی آن دوره۵ پدید میآید، چشمپوشی کند.۶
1.. همان، ص۲۷۵، ش۴۹۴.
2.. برای دلیل بر تفویض: قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال، ص۱۶۹-۱۸۱؛ ناشی، مسائل الامامة، ص۹۲؛ اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۲۲۹- ۲۴۲، و برای دلیل بر جبر: همان، ص۵۳۹.
3.. برای مجموعۀ فراهم آمده از این روایات، نک: مجلسی، بحار الانوار، ج۴، ص۹۲-۱۳۴.
4.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۶-۳۷، ۳۹.
5.. برای مقایسۀ آرای اندیشمندان آن دوره دربارۀ اراده و تحلیل آن، نک: حبیب عیاد، الکلام فی التوحید، ص۴۵۱و ۴۶۵.
6.. اراده در میان متكلمان كوفی به عنوان صفتی از صفات خدا - هم در مرتبۀ فعل و هم در مرتبۀ ذات - قابل طرح بود. در مدرسۀ بغداد با نزدیک شدن به معتزله به انحصار مرتبه فعل درآمد و با فلسفیشدن كلام در مرتبۀ ذات محصور شد و تنها بهعنوان مفهومی انتزاعی از آن یاد شد. حال، متكلم امامی كه اراده را صفتی در هر دو مرتبه ذات و صفات میداند، در بحث بداء كه همان تغییر ارادۀ الهی است، دچار اشكالات جدی میشود (نک: اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۱).