325
جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه

دیگر نظریه‌ها سعی در جمع اراده انسان و مشیت خداوند دارد.

همان‌طور که دیدیم نظریه‌های اخیر، ایده‌هایی‌اند که برای تبیین همان نظام پیشین در نظریه هشام بن حکم ارائه شده‌اند و شواهد روایی آن ایده‌ها از این الگو و نظریه‌ها نیز حمایت می‌کند.

جمع‌بندی

همان‌طور که دیدیم در بحث استطاعت دست‌کم چهار نظریه از متکلمان کوفه مطرح شد که جملگی بازبسته متون مقدسی بود که احتمالاً در اختیار آنان قرار داشته است. در نظریه زراره، استطاعت مساوق با تندرستی جسمی افراد و مقدم بر فعل دانسته می‌شد. هشام بن حکم استطاعت را جمع پنج امر؛ تندرستى، رفع مانع، فراهم بودن وقت و امکانات، ابزار تحقق فعل و سبب وارد از بیرون می‌دانست. در نظر او چهار جزء از این اجزاء پیش از فعل و یکی که همان سبب وارد باشد، حین‌الفعل محقق می‌شود و هنگامی که خداوند سبب‌ را پدید آورد، فعل‌ ضرورتاً محقق می‌شود. با این‌همه، زمانی مفهوم استطاعت محقق می‌شود که هر پنج مورد پیش‌گفته گرداگرد یک‌دیگر جمع باشند. نظریه مؤمن الطاق - درواقع - دیدگاهی بین نظر هشام و زراره است. ایده او هرچند در قدم نخستین همسو با زراره می‌نماید و استطاعت را سلامتی و حتی پیش از فعل می‌داند، اما مانند هشام سبب وارد از بیرون (مشیت خداوند) را در تعریف استطاعت داخل نمی‌کند. تفاوت دیدگاه او با زراره نیز به آن بر‌می‌گشت که او تحقق خارجی فعل را منوط به مشیت الاهی می‌دانست. هشام بن سالم نیز همچون مؤمن الطاق و زراره، نظریه استطاعت را می‌پذیرد و آن را پیش از فعل و به‌ معنای تندرستی انسان می‌داند و افعال انسان را تحت مشیت خداوند می‌داند. با این‌همه، تفاوت دیدگاه‌های انسان‌شناسانه هشامَین با یک‌دیگر، جایگاه و جنس استطاعت را برای ایشان متفاوت می‌سازد. ابن سالم استطاعت را قوه‌ای می‌داند که به جسم انسان بازگشت می‌کند؛ چرا که حقیقت انسان در نظر او همین بدن است، اما ابن حکم بر اساس دیدگاهش درباره انسان می‌بایست آن را به روح برگرداند و نه جسم؛ چرا که او حقیقت انسان را روح می‌داند و تمام قوای انسان را برای روح ترسیم می‌کند. هشام بن حرول و ابومالک حضرمی نیز دیدگاه‌هایی داشتند که بینابین این نظریه‌ها دانسته شد.


جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
324

این‌رو، بر فعل مقدم است.۱ این دیدگاه در تبیین مفهوم استطاعت، صحتی را که نظریه‌های تبیین بدان باور داشتند فربه‌تر ساخته و تمام اسباب و عوامل مؤثر در تحقق فعل را داخل در این معنا دانسته است. در این صورت، اگر مشیت و اراده خداوند را که هشام از آن با عنوان سبب وارد من الله یاد می‌کرد، جزء اسباب و عوامل تحقق فعل بدانیم، باید قبول کنیم این ایده به نظریه هشام بن حکم بسیار نزدیک است و اختلاف آن تنها در تقدم و معیّت استطاعت با فعل خواهد بود.

نظریه اصحاب ابومالک حضرمی

اشعری دیدگاه‌ دیگری از همفکران ابی‌مالک حضرمی نقل کرده که آنان هم ضمن پذیرش استطاعت، آن را همراه با فعل می‌دانند.۲ در گزارش اشعری آمده است یاران ابی‌مالک می‌پنداشتند که آدمی درست در لحظه انجام کاری استطاعت آن را خواهد یافت. این نظریه اگر چه با نظر هشام بن حکم در معیت استطاعت با فعل هم‌سوست اما تکمله اشعری در تکمیل نظریه این گروه، این ایده را با نظریه مؤمن الطاق و زراره همگام‌تر است؛ چرا که او اشاره می‌کند در نظر اصحاب ابومالک، انسان مستطیع هست، اما نه به استطاعتی که در غیر خودش است. این توصیف در یک نگاه یعنی نفی آلات و ادوات استطاعت و انحصار آن در انسان. این تلقی از استطاعت - به واقع - تفاوتی با نظریه هشام بن سالم و مؤمن الطاق ندارد؛ چون همان‌طور که گذشت، استطاعت در این دو نیز نفی آلات و ادوات استطاعت و انحصار آن در صحت دانسته شد.

البته، در تحلیل دومی هم می‌توان گزارش اشعری را به‌گونه‌ای خواند تا با نظریه هشام بن حکم هماهنگ‌تر باشد. در ایده ابن حکم، خداوند با سببی بیرون از انسان، در احداث فعل نقش داشت. چه‌بسا اصحاب ابومالک بر این باور بوده‌اند که این اثر نه از طریق سبب بیرونی، بلکه از طریق امکانات در اختیار من تحقق پیدا می‌کند. گویی اصحاب ابومالک مشیت خداوند را نیز در کنار دیگر اسباب درونی استطاعت می‌نگرند که نه به مشیت انسان، بلکه به خود انسان مربوط می‌شود. در این صورت انسان مستطیع است، اما نه به‌واسطه استطاعتی که در غیر خودش است. این دیدگاه به هر شکلی که تفسیر شود، نکته تازه‌ای نسبت به ایده‌های پیشین دربر ندارد و همانند

1.. همان، ص‌۴۳.

2.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۳.

  • نام منبع :
    جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران؛ زیر نظر محمدتقی سبحانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 35898
صفحه از 572
پرینت  ارسال به