ابوالهذیل که حقیقت انسان را هیکل مشاهَد میداند۱ در تضاد است. همچنین تقسیمی که اشعری از ابوالهذیل ارائه میدهد و بر مبنای آن نفس، روح و حیات از هم تفکیک میشوند و بر اساس آیه (الله یتوفی الانفس)۲ امکان سلب روح و نفس (بدون سلب حیات) در نظر گرفته میشود،۳ ما را در جسمانگار بودن ابوالهذیل به تردید میافکند. شاید دیدگاه او در این زمینه در دو دوره زندگیاش دستخوش تغییر شده باشد. به هر ترتیب، روحانگاری فلسفی حقیقت انسان نیز از جمله موضوعات مورد بحث متکلمان نخستین بوده است.
روح منطبعه نظام
همانطور که گفته شد نظریه روحانگارانه در یک ساحت تکمعنایی مطرح نبود؛ زیرا بسیاری از متکلمان در عین اعتقاد به روح، هرگز نتوانستند با رویکرد رایج تجرّد انگارانه درباره روح کنار بیایند. برای مثال، میتوان به یکی از سردمداران این دیدگاه که بعدها دستکم در همین نظریه به یک جریان تبدیل شد۴ یعنی از عبدالله بن سیار نظّام (۲۳۱ق/۸۴۶م) یاد کرد که در عین ارتباط تنگاتنگ با فیلسوفان،۵ عمدتاً به دلیل تأثیر از استاد شیعیمذهباش هشام بن حکم، در عین وفاداری به جسمانگاری معتزلی بخشی از نظریه روح انسانی را تحت عنوان نظریه «روح منطبعه» مطرح کرد. از نظر نظام، روح یا همان نفس، چیزی جز جسمی نیست که بنفسه حیات دارد؛۶
1.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۲۹؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۱، ص۳۱۰.
2.. سوره زمر، آیۀ ۴۲.
3..اشعری، مقالات الاسلامیین، ص ۳۳۷.
4.. همان، ص۶۱.
5.. کرادی فو معتقد است نظّام در این نظریه دربارۀ روح که بعدها بیشتر با نام «جسم لطیف» شهرت یافت (برای مثال، خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص۵۱ و۴۶۴) ظاهراً دچار فهمی ناقص نسبت به دیدگاه فیلسوفان پیشین شده است
Carra de Vaux, Avicenne, p. ۲۵.
(به نقل عبدالهادی ابوریده، ابراهیم بن سیار، ص۱۰۴)؛ اما ابوریده دیدگاه نظّام را تلفیقی از نظریه روحانگارانه افلاطون بدون قبول تجرد روح و دیدگاه رواقیون یا هندیان مبتنی بر ارتباط و علاقه تداخلی روح و بدن میداند (ابوریده، «ابراهیم بن سیار»، ص۱۰۴). عید نفیسه ضمن نقل تاثیر یونان و فلسفه رواقی بر روی دیدگاه نظام به احتمال تأثیر فلسفه رواقی بر روی نظام تأکید میکند (عید نفیسه، اثر الفلسفه، ص۲۶۴و۲۶۵، به نقل از شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۶۹).
6.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۳۳.