243
جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه

ابوالهذیل که حقیقت انسان را هیکل مشاهَد می‌داند۱ در تضاد است. همچنین تقسیمی که اشعری از ابوالهذیل ارائه می‌دهد و بر مبنای آن نفس، روح و حیات از هم تفکیک می‌شوند و بر اساس آیه (الله یتوفی الانفس)۲ امکان سلب روح و نفس (بدون سلب حیات) در نظر گرفته می‌شود،۳ ما را در جسم‌انگار بودن ابوالهذیل به تردید می‌افکند. شاید دیدگاه او در این زمینه در دو دوره زندگی‌اش دستخوش تغییر شده باشد. به هر ترتیب، روح‌انگاری فلسفی حقیقت انسان نیز از جمله موضوعات مورد بحث متکلمان نخستین بوده است.

روح منطبعه نظام

همان‌طور که گفته شد نظریه روح‌انگارانه در یک ساحت تک‌معنایی مطرح نبود؛ زیرا بسیاری از متکلمان در عین اعتقاد به روح، هرگز نتوانستند با رویکرد رایج تجرّد انگارانه درباره روح کنار بیایند. برای مثال، می‌توان به یکی از سردمداران این دیدگاه که بعدها دست‌کم در همین نظریه به یک جریان تبدیل شد۴ یعنی از عبدالله بن سیار نظّام (۲۳۱ق/۸۴۶م) یاد کرد که در عین ارتباط تنگاتنگ با فیلسوفان،۵ عمدتاً به دلیل تأثیر از استاد شیعی‌مذهب‌اش هشام بن حکم، در عین وفاداری به جسم‌انگاری معتزلی بخشی از نظریه روح انسانی را تحت عنوان نظریه «روح منطبعه» مطرح کرد. از نظر نظام، روح یا همان نفس، چیزی جز جسمی نیست که بنفسه حیات دارد؛۶

1.. ‌اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۲۹؛ ‌قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۱، ص۳۱۰.

2.. سوره زمر، آیۀ ۴۲.

3..‌اشعری، مقالات الاسلامیین، ص ۳۳۷.

4.. همان، ص۶۱.

5.. کرادی فو معتقد است نظّام در این نظریه دربارۀ روح که بعدها بیشتر با نام «جسم لطیف» شهرت یافت (برای مثال، خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص۵۱ و۴۶۴) ظاهراً دچار فهمی ناقص نسبت به دیدگاه فیلسوفان پیشین شده است
Carra de Vaux, Avicenne, p. ۲۵.
(به نقل عبدالهادی ابوریده، ابراهیم بن سیار، ص۱۰۴)‌؛ اما ابوریده دیدگاه نظّام را تلفیقی از نظریه روح‌انگارانه افلاطون بدون قبول تجرد روح و دیدگاه رواقیون یا هندیان مبتنی بر ارتباط و علاقه تداخلی روح و بدن می‌داند (ابوریده، «ابراهیم بن سیار»، ص۱۰۴). عید نفیسه ضمن نقل تاثیر یونان و فلسفه رواقی بر روی دیدگاه نظام به احتمال تأثیر فلسفه رواقی بر روی نظام تأکید می‌کند (عید نفیسه، اثر الفلسفه، ص۲۶۴و۲۶۵، به نقل از شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۶۹).

6.. ‌اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۳۳.


جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
242

مدعی شدند که روح جزئی غیر مادی از بدن است.۱ متکلمان نخستین مسلمان نیز در بستری پا به عرصه‌‌های فکری گذاشتند که نظریه تجرّد روح دیگر به نظریه‌‌ای رایج در میان فیلسوفان تبدیل شده بود. اتفاقی نیست که شمار بالایی از متکلمان مسلمان به نظریه تجرّد روح گرایش پیدا کردند. در این میان به نظر می‌رسد که نظریه معمر بن عباد سلمی از برجستگی بیشتری در این‌باره برخوردار است. به اعتقاد شهرستانی (م۵۴۸ق/۱۱۵۳م) معمر این دیدگاه که حقیقت انسان معنا یا جوهری غیر از بدن است که عالم، قادر و مختار است، نه حرکت می‌کند و نه ساکن است، بی‌رنگ و بی‌مکان است و دیده و بساویده نمی‌شود، مدبّر بدن است و ارتباطش با بدن ارتباط فرماندهی و مدیریت است را از فیلسوفانی که وجود نفس بشری را به‌عنوان یک شیء و جوهر قائم به خود و بی‌امتداد و بدون محل قبول کرده بودند، اقتباس کرده است.۲

ابوالهذیل از سردمداران فیزیکالیست معتزله نیز در اینجا مورد توجه قرار می‌گیرد. سخن مقدسی (م۳۸۱ق/۹۹۱م) درباره ابوالهذیل که انسان مکلف را از دیدگاه او در کنار هشام بن حکم و معمر و خیاط، ترکیبی از روح و جسم مُشاهد می‌داند۳ در نگاه نخست با دیدگاه معروف

1.. W. E. M, The Cambridge dictionary of Philosophy, p. ۸۶۶.

2.. شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۸۱. گویا اشعری دربارۀ معمر اشتباه کرده که او را قائل به جزء لایتجزی دانسته است. او بلافاصله پس از این انتساب می‌گوید: «لم یجز فیه المماسه والمباینه والحرکه والسکون واللون والطعم والرائحه» (اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۱۸). به این دلیل که در جای دیگر کلمه «جزء» (در جزء لایتجزا) نیامده (همان، ص۳۳۱). احتمال اضافه این کلمه توسط نَسّاخ نیز منتفی نیست. افزون بر این، اشعری در ادامه تبیین سخن معمر به خصوصیتی از بدن اشاره می‌کند که دقیقاً معادل تبیین فیلسوفان است: «والبدن الظاهر آله له» (همان، ص۳۳۲). شیخ مفید نیز قول معمر را مانند بنونوبخت و هشام و خودش مبنی بر جوهر بسیط بودن روح تلقی کرده است‌ (شیخ مفید، المسائل، ص۵۸- ۵۹). مکدرموت ضمن احتمال اشاره به اشتباه نسّاخ، برداشتی غیر جسمانی حتی از جزء لایتجزی در نظریه معمر ارائه داده است که بر اساس آن منافاتی بین دیدگاه روح‌انگار او با جزء لایتجزی دیده نمی‌شود. به اعتقاد او، مقصود معمر از نامیدن به جزء لایتجزا تنها این بوده است که تقسیم نمی‌شود نه چیزی دیگر (مکدرموت، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ص۲۲۹). مکدرموت در ادامه به نقل دیدگاه شهرستانی مبنی بر تأثیرپذیری معمر از فیلسوفان در مسئله حقیقت انسان می‌پردازد (همان، به نقل از شهرستانی، ملل و نحل، ص۴۷). همچنین نک به تحلیل قاضی عبدالجبار معتزلی از دیدگاه معمر که به روشنی او را متأثر از فیلسوفان معرفی می‌کند (قاضی عبد الجبار، المنیة والعمل، ص۱۶۸-۱۶۹) و تحلیل همچنان مجرد‌انگارانه شیخ طوسی (م۴۶۰ق) از نظریۀ معمر در کنار بنو نوبخت و شیخ مفید در کتاب الاقتصاد شیخ طوسی، ص۱۱۳-۱۱۴ و همان تحلیل از فاضل مقداد (م۸۷۶) در کتاب ارشاد الطالبین، ص۳۸۹.

3.. مقدسی، البدء والتاریخ، ج۲، ص۱۲۱.

  • نام منبع :
    جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران؛ زیر نظر محمدتقی سبحانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 36122
صفحه از 572
پرینت  ارسال به