«معرفت اضطراری» دیدگاهی متفاوت داشته باشند و تفسیری حداقلی از این باور ارائه دهند.
همانطور که گذشت، دیدگاه هشام مورد پذیرش اصحاب نخستین واقع نشد و از سوی گروهی از اصحاب - بهعنوان نظری متمایز با قول جمهور امامیه - مورد مناقشه قرار میگرفت. عمده انتقادات اصحاب متوجه اختلاف نظر دوم هشام است؛ یعنی همان نقشی که هشام برای انسان در تحقق معرفت در نظر گرفته بود؛ نقشی که به لزوم گذر (انحصاری) از مسیر استدلال برای تحقق معرفت خداوند اذعان داشت. این امر همواره مورد مداقه اصحاب امامیه قرار میگرفت و ایشان به استناد روایات، آن را مردود میدانستند؛ تا جایی که اصحاب بعدها قولِ یونس بن عبدالرحمن - از شاگردان و پیروان هشام - را با دیدگاه معرفت اکتسابی برابر میدانستند و از باور او با عنوان «مکتسبه» یاد کرده و از ائمه علیهم السلام درباره آن پرسش میکردند؛ زیرا وی بر نقش انسان و کاربرد ابزار نظر و استدلال پای میفشرد.۱
جمعبندی و ارزیابی
اندیشمندان امامیه در مدرسه کوفه، اجماعاً به آموزه «معرفت اضطراری» باور داشتند. معرفت اضطراری یعنی معرفتی که در عالم ذر بهصورت موهبتی خدادادی به انسان اعطا شده است؛ معرفتی بیواسطه و عین شاهد که نتیجه آن معرفت خداوند بهعنوان ربالعالمین و تمایز او از غیر است. این معرفت که در وجود انسان نهادینه شده، در طول زندگی با تذکر مورد توجه انسان قرار میگیرد؛ معرفتی که اگر اعطای پیشینی آن نبود، انسان راهی برای شناخت رب خویش نداشت. انسانها به هنگام توجه به «معرفت» میتوانند به قبول و رد آن اقدام کنند و با این اقدام، زمینه هدایت یا ضلالت خویش را فراهم نمایند. این آموزه که برگرفته از متون دینی و به طور خاص میراث حدیثی ائمه علیهم السلام بود، در مقابل دیدگاه معرفت اکتسابی قرار میگرفت.
در نظر آنان، معرفت که از آن با وصف «اضطراری» یاد میکنند، با اثبات صانع متفاوت است. «اثبات» یعنی دلالت عقلی از وجود مصنوعات به اصل وجود صانع جهت خروج از حدّین. اصحاب نخستین ضمن ارج نهادن به طریق اثبات، از آن بیشتر در جایگاه دفاع از آموزههای اعتقادی بهره میبردند و آن را مورد نیاز همه انسانها نمیدانستند.
در نظر جمهور امامیه، مفاد معرفت اضطراری، افزون بر موضوع ربوبیت و خالقیت الهی، نبوت