پیداست اگر معرفت، اکتسابی باشد به این معنا که بین ابزار معرفت و حصول معرفت، رابطه سببیت و حتمیت برقرار باشد، معنا ندارد، فردی تلاش کند و از راه فکر و نظرِ صحیح دنبال معرفت برود، اما به معرفت نرسد.
باور به اضطراری بودن معارف در واقع، بر این مبتنی است که بین نظر و استدلال (فرآیند تحصیل معرفت) و حصول معرفت (برآیند)، رابطه سببیِ حتمی در کار نیست. بر این اساس، تنقیح مسئله معرفت بدین صورت میشود که در فرآیند آگاهییابی، آگاهیهای انسان یا به واسطهٔ فکر و نظر و استدلال حاصل میشود یا بهواسطه غیر آن (مانند حواس پنجگانه)؛ بر اساس برخی شواهد بجا مانده، در این که آگاهیهای به دستآمده از طریق حواس پنجگانه، معلول ابزار و حواس آدمی است و بین حواس پنجگانه و حصول معرفت، در صورت عدم مانع رابطه سببیت تعریف شده است، اختلافی نبوده است؛ چنانکه در روایت امام رضا علیه السلام به آن اشاره شد،۱ همه اختلاف در این بود که آیا بین نظر و استدلال و بین تحقق معرفت نیز رابطهٔ سببی و حتمی برقرار است یا نه؟ در باور امامیه به تبع روایات بین مقدمات تحصیل معرفت از طریق فکر و نظر و تحقق معرفت، رابطه سببیِ حتمی تعریف نشده است، بلکه خداوند آن را ایجاد میکند و فعل معرفت به انسان نسبت داده نمیشود.
به عبارت دیگر از نظرگاه اندیشوران امامیه در مدرسه کوفه انسان در تحقق معرفت (نه مقدمات معرفت)، اختیاری ندارد؛ در نتیجه معرفت حاصله در انسان، صنع خودش نیست؛ زیرا انسان تنها بر مقدمات تحصیل معرفت (فرآیند معرفت) احاطه و تسلط دارد و بین مقدمات و ابزار معرفت، رابطه سببیتِ حتمی در کار نیست تا از این رهگذر اراده مقدماتِ معرفت، بالملازمه اراده خود معرفت بهشمار آید، و اگر بین فرآیند معرفت و برآیند آن، رابطه سببی و حتمی وجود داشت، نسبت دادن معرفت به انسان کاملاً موجّه بود و معنا نداشت که در روایات اهلبیت علیهم السلاممعرفت به خداوند نسبت داده شود و از انسان سلب شود. اینک که بیان شد بین مقدمات تحصیل معرفت و حصول معرفت، رابطه تلازمِ حتمی نیست، این پرسش پیش میآید که چه رابطهای بین فرآیند و برآیند معرفت وجود دارد؟ دو فرضیه و احتمال متصور است: الف) بین فرآیند و برآیند معرفت، رابطه سببیت برقرار است، اما سببیت غیرحتمی؛ ب) بین فرآیند و برآیند معرفت، هیچ رابطهٔ سببیای (حتی ناقص) برقرار نیست.