105
جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه

جعلی یا اغراق‌آمیز دانستن گزارش‌های ذمّ متکلمان، نوعی احساس خطر از سوی برخی اصحاب درباره متکلمان دیده می‌شود که با توجه به نهی‌ها و تحذیر‌های امامان علیهم السلام‌ بایستی این احساس خطر را احساسی دینی تلقی کرد که بر اساس آن گروهی از راست‌دینان امامی به‌دلیل نگرانی نسبت به از بین رفتن میراث ائمه علیهم السلام و انحراف در اصول اساسی امامیه با مراجعه به امامان علیهم السلام‌ در تلاش برای پیشگیری از آن بودند‌‌‌‌‌‌‌‌.

این دغدغه‌های دینی به اضافه نا‌آگاهی از عمق مباحث کلامی۱ سبب حسّ بدبینی به متکلمان در بستر عمومی جامعه امامیه شد و انزوای متکلمان را در پی داشت‌‌‌‌‌‌‌‌. در نتیجه، کلام امامیه پیش از آن که از ضربات بیرونی آسیب ببیند از درون گرفتار مخالفت‌های وسیع شد‌‌‌‌‌‌‌‌.

دلیل عمده و نه منحصرِ این مخالفت‌های درونی، نهی‌ها و تحذیرهای امامان علیهم السلام بود که به شکل زیرکانه‌ای با هدف نهایی تصحیح روش تفکر عقلانی متکلمان صورت می‌گرفت‌‌‌‌‌‌‌‌. نوع این نهی‌ها و تحذیرها ناظر به رعایت احتیاطِ لازم در بکارگیری روش‌های کلامی از جمله جلوگیری از فراگیر‌ شدن این روش‌ها برای تبیین معارف عمیقی چون صفات و اسماء الهی، قضا و قدر، جبر و اختیار، معاد و نحوه جزا و مباحث پیچیده دیگری همچون مباحث مربوط به عقل، معرفت فطری و‌ رؤیت خداوند بود‌‌‌‌‌‌‌‌. این مباحث که اتفاقاً بین متکلمان امامیه و معتزله و میان خود امامیه مطرح بودند، چیزهایی نبودند که در دهان همه بیفتند‌‌‌‌‌‌‌‌. با این‌‌‌همه، برخورد دوگانه امام نشان می‌دهد که کلام امامیه باز بسته حضور معصوم بوده است‌‌‌‌‌‌‌‌. با همه این تحذیرها، حضور امام علیه السلام به رونق مباحث عقلی و نظری‌ می‌انجامید‌‌‌‌‌‌‌‌. امام صادق علیه السلام ‌در نقطه اوج تاریخی امامیه تلاش می‌کرد تا از محدودیت‌هایی که پیش از این اعمال شده بود، بکاهد‌‌‌‌‌‌‌‌. هشام بن حکم حتی موقعیت اضطراری توقف در سرزمین مِنا را برای پرسش و پاسخ کلامی با امام صادق علیه السلام‌ از دست نداد؛۲‌ او که خود را به‌عنوان یکی از متکلمان استثنا شده از نهی امامان علیهم السلام می‌شناخت،۳‌ در پاسخ به درخواست امام علیه السلام، ادعای دقیق قَدَریه را برای امام تقریر کرد.۴

این نمونه‌ها به همراه گزارش قابل توجه یونس بن یعقوب درباره مرد شامی و هنرنمایی

1.. این‌که برخی از اصحاب، سخنان امثال هشام بن حكم را نمی‌فهمیدند و با در دست داشتن آن سخنان به سراغ امام می‌رفتند، می‌تواند نشانه این باشد كه ارتباط تنگاتنگی با متكلمان نداشتند.

2.. كشی، رجال، ص۲۷۳، ش‌۴۹۱.

3.. همان، ص۲۷۱.

4.. همان، ص۲۶۷، ش‌۴۸۱.


جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
104

نیست که اختلافات اصحاب امامیه با ‌‌‌جریان‌های‌ موازی - برخلاف تصویر نادرستی که از مدرسه بغداد پس از مدرسه کلامی امامیه ارائه شد۱ - تنها بر سر موضوع امامت و موارد اصلی دیگر یا به تعبیر متأخر «عقاید خاص امامیه» نبود و آنان در تمامی مجادلات کلامی ورود می‌کردند‌‌‌‌‌‌‌‌. از این‌روست که متکلمان امامی برای اثبات حقانیت امامان علیهم السلام ‌از ناحیه پرسش‌های معرفتی وارد می‌شدند؛ امامان حق‌اند چون آنان هستند که توانایی پاسخ به این پرسش‌ها را دارند‌‌‌‌‌‌‌‌. نگاه اصحاب در اثبات حقانیت امامان‌ علیهم السلام - برخلاف منطق‌های متأخر درباره طراحی امامت ‌- ‌اثبات امامت از طریق اثبات حقانیت اجتهادی و نه صرفاً صدوری‌، حدیث ثقلین بود؛‌ یعنی اثبات این که اگر امام نباشد فهم معارف قرآن ناممکن خواهد بود‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌بنابراین، این منطق مواجهه‌ نشان می‌دهد که دینداری امامیه بر مبانی و مؤلفه‌های کلامی مبتنی است و اساساً متکلمِ امامیِ عصر حضور نمی‌توانست بدون توجه به حقانیت این مبانی، تنها امامت را محور قرار دهد‌‌‌‌‌‌‌‌. دلیل کافی برای باور به این امر وجود دارد که در آن دوره در موارد بسیاری اگر کسی پی به حقانیت امامان علیهم السلام می‌بُرد، از طریق استدلال عقلی و نظری برای امامت نبود، بلکه زمانی که امام را در پاسخ به پرسش‌های معرفتی از جمله توحید از همگان برتر می‌دیدند به اسلام یا تشیع گرایش پیدا می‌کردند‌‌‌.۲ با این‌همه، هیچگاه آشکارا این نیاز مبرم به متکلمان در جامعه امامی احساس نشد‌‌‌‌‌‌‌‌. حتی در صورت

1.. این تصویر نادرست است كه این گمان را به وجود می‌آورد كه اختلاف شیعه با گروه‌های مقابل تنها در بحث خلافت است و اگر مسئله خلافت حل شود، دیگر دلیلی برای درگیری وجود ندارد؛ در حالی كه اتفاقاً اندیشۀ خلافت و به‌دست آوردن آن از سوی امامان شیعه علیهم السلام تنها برای به‌دست آوردن قدرت سیاسی نبود و آنان وظیفۀ خود را بیان حقایق معرفتی قرآن و اسلام به شیوۀ درست و جاری ساختن آن در بستر عمومی جامعه می‌دانستند.

2.. نمونه‌های فراوانی قابل مشاهده است: برای مثال، در كلینی، الکافی، ج۱، ص۸۸، ش‌۲؛ شخصی از ماورای رود بلخ تنها به دلیل پاسخ امام علیه السلام به یک پرسش كلامی به امامیه گروید. بلخ پایگاه مرجئیان بود و شاید این شخص ‌نیز مرجئی و كسی بود كه به رغم حضور امام رضا علیه السلامدر جایگاه ولیعهدی مأمون، از لوازم امامت آگاه بود و به همین دلیل به امام علیه السلام می‌گوید اگر درست بگویی امامتت را قبول می‌كنم. لازم نیست در چنین مواردی شخص‌حتماً پاسخ سؤال را نداند، شاید تنها برای امتحان علم امام و میزان عمق علم امام چنین پرسشی كرده و وقتی با پاسخ عمیق امام روبه‌رو شده به آن فرضیۀ خود ایمان آورده، نه این که تنها یک پرسش سبب تغییر مذهب او شده باشد. شاید هم ابهت امام علیه السلام كه احتمالاً دارای جایگاه ولایتعهدی بوده او را گرفته و همان چیزی كه پیشتر از دیگران می‌شنیده و قبول نمی‌كرده وقتی از امام می‌شنود از او قبول می‌كند. نمونۀ دیگر، استدلالی است كه هشام در مناظره‌اش با ابوالهذیل دربارۀ جایگاه امام انجام داد. او تلویحاً اذعان می‌كرد كه امام، امامِ من است؛ چون بی‌شک می‌تواند بهترین پاسخ را برای پرسش معرفتیِ من ارائه دهد: «ان كنت غلبتنی رجعت الی امامی» (شیخ صدوق، اعتقادات، ص۴۳).

  • نام منبع :
    جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران؛ زیر نظر محمدتقی سبحانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 36199
صفحه از 572
پرینت  ارسال به