و لیس فی دعوانا هذه ـ غیبة الامام ـ إکذاب للحس و لا محال و لا دعوی تنکرها العقول.۱
وی در بحث طول عمر امام زمانعلیه السلام به موضوع عرضه حدیث بر عقل اشاره میکند و تلویحاً آن را میپذیرد. وی در سرزنش کسانی که در این عقیده تردید و انکار روا داشتهاند، میگوید: در آموزه کدام عقل جایز است که اصحاب کهف سیصد سال در غار زنده بمانند ولی امام دوازدهم نتواند عمر طولانی داشته باشد. وی از این طریق به داوری عقل در پذیرش گزارههای نقلی اشاره میکند، لیکن در سطور بعد، بخشی از روایات نقل شده توسط وهب بن منبه و کعب الاحبار را از جمله محالات میشمرد که عقل آنها را نمیپذیرد:
کیف یصدقون ما یرد من الاخبار عن وهب بن المنبه وعن کعب الاحبار فی المحالات التی لا شیء منها فی قول الرسول و لا فی موجب العقول.۲
شیخ صدوق ارزیابی کلام و دریافت معنا را نیز کار عقل میداند و میگوید:
ربّما وکل علم المعنی الی العقول أن یتأمّل الکلام.۳
در بیان مصداق این کارکرد عقلی میتوان گفت که در حقیقت تأویل احادیث نتیجه عرضه حدیث به عقل و دریافت اشکال محتوایی آن توسط عقل است.
تأویل حدیث زمانی اتفاق میافتد که عقل معنای دریافت شده از ظاهر حدیث را با دیگر آموزههای قرآن و سنت ناهماهنگ بیابد یا پذیرش محتوای آن را از سوی عقل دارای اشکال یا ناممکن بداند. بنابراین میتوان گفت که تأویل حدیث نتیجه سنجش احادیث توسط عقل و بهرهگیری از این میزان دقیق است.
یکی از نمونههای نقد حدیث از سوی شیخ صدوق، نظر وی درباره احادیث طبی است. صدوق این احادیث را نه بر اساس آموزههای قرآن و نه بر اساس اخبار اهل بیتعلیهم السلام بلکه بر اساس آموزههای عقلی به نقد کشیده است. او اشکالات این احادیث را به چند دسته تقسیم میکند و میگوید:
اعتقادنا فی الاخبار الواردة فی الطبّ انّها علی وجوه:
منها: ما قیل علی هواء مکة فلایجوز استعماله فی سائر الأهویة؛