مىتواند الهامبخش اهل کلام و حکیمان باشد و باب گفتوگوهاى بدیع و شیرینى را بگشاید. در واقع، گزینش کلینى مجال خوبى براى تضارب آرا و جولان اندیشهها مىآفریند.
در اینجا مناسب است ضمن اشاره به نخستین بخش اصول کافى، یعنى کتاب العقل والجهل، به شبههاى پاسخگوییم که قبلاً به آن اشاره شد و آن اینکه پارهاى روایات در اصول کافى آمده که از اظهار رأى نهى کردهاند. به نظر مىرسد روایات یاد شده در کتاب فضل العلم، جلد اول اصول کافى، در سه باب آمده باشد که به ترتیب عناوین آنها عبارتاند از: النهى عن القول بغیر علم (باب یازدهم (من عمل بغیر علم (باب دوازدهم)، البدع و الرأى والمقائیس (باب نوزدهم). باب بیستم کتاب فضل العلم کافى هم، عنوانش الرد الى الکتاب و السنه… است. در این ابواب روایاتى آمده که سخن هوسآلود جاهلانه، رفتار ناآگاهانه، بدعتگذارى، اظهار نظر بىمورد و قیاس کردن را تخطئه کرده و به جاى آنها راه هدایت و رستگارى را بازگشت به قرآن و سنت پیامبرصلی الله علیه و آله و ائمهعلیهم السلام دانسته است. اکنون باید پرسید پس از ملاحظه دقیق روایات مورد بحث، چگونه مىتوان ممنوع بودن اندیشه و اظهار نظر منطقى را از آنها نتیجه گرفت؟! قطعاً این نتیجهگیرى امکان ندارد؛ بلکه اندیشیدن در حوزه عقاید، تنها کارى است که یک مسلمان باید انجام دهد و ملاحظه روایات کتاب العقل والجهل کافى، گواهى بر این مدعاست.
با اینکه موارد اظهار نظر کلینى در زمینه مسائل اعتقادى در اصول کافى فراوان نیست و شاید علت آن عزم وى بر تحفظ بر متون روایى بوده است، همان چند موردى که به اظهار نظر پرداخته، سخنان محققانه و باارزشى بر زبان آورده که گویاى گستردگى دانش وى، بهویژه در کلام و فلسفه است. اکنون برخى از موارد یاد شده را مرور مىکنیم:
۱. کلینى پس از بیان حدیثى از امیرالمؤمنینعلیه السلام درباره شناخت ذات حق به کمک خودش، یا به تعبیر فلسفى برهان لمّى، چنین فرموده است:
معناى سخن امامعلیه السلام که فرمود: «خدا را به خدا بشناسید» این است که خدا اشخاص، نورها، جوهرها و اعیان را آفرید. پس اعیان همان جوهرهاست و جوهرها روحهاست. لیکن خداى بزرگ به جسم و روحى شباهت ندارد و هیچ کس نیز توان آفریدن روحِ داراى احساس و ادراک را ندارد. پس تنها او خالق روحها و تنهاست و آنگاه که خدا شبیه هیچ جسم و روحى نباشد، پس راهى جز شناخت خدا به کمک ذاتش نیست و تشبیه خدا به روح، بدن یا نور شناخت خدا نیست.۱