نوبختیان و سپس شیخ مفید این دیدگاه معتزلیان شیعهشده را که برگرفته از اندیشه معتزلیان بود نپذیرفتند و بر اندیشه هشام بن حکم در انسانشناسی که برگرفته از روایات امامان معصوم علیهم السلام بود، تأکید کردند؛۱ اما سید مرتضی۲ و جانشینش شیخ طوسی۳ در نهایت تعریف اخیر از انسان را ـ که او را همین بدن و هیکل مشاهَد میداند ـ که ظاهراً ابتدا از طریق برخی معتزلیان شیعهشده وارد کلام امامیه شده بود، برگزیدند و در رد نظریه شیخ مفید و نوبختیان استدلال کردند.۴
قرآن
امامیه نخستین و در رأس آنان هشام بن حکم قرآن را نه خالق میدانستند و نه مخلوق. همچنین گفته شده هشام غیر مخلوق خواندن قرآن را نیز جایز نمیدانست و بر اساس همان مبنای پیشگفته در باب صفات، قرآن را صفت میدانست که قابل توصیف نیست و فعل الهی است که مانند علم و اراده، نه خداست نه غیر خدا. در این دوران گروهی از متأخران امامیه که معاصر اشعری بودند، بر خلاف پیشینیان معتقد بودند قرآن مخلوق و محدَث است و نبوده سپس پدید آمده و در این اندیشه با معتزله مشترک بودند. اشعری از اینان با تعبیر «گروهی از متأخران امامیه» یاد میکند.۵ این نظریه معتزلی۶ در مدرسه بغداد مورد پذیرش کلی قرار نگرفت. شیخ مفید اگرچه محدَث بودن قرآن را میپذیرد، از اطلاق لفظ مخلوق بر آن به دلیل روایات ناهی در این باب خودداری میکند. وی در این مسئله نیز دیدگاه متفاوتی به نوبختیان نسبت نداده و دیدگاه خود را به دیگر امامیه مگر معدود افرادی که نزدیک به عصر حیات وی هستند، نسبت داده است.۷ سید مرتضی نیز با تبیین لغوی بر جایز نبودن نامگذاری قرآن به مخلوق، تأکید میکند هرچند قرآن محدَث است، با توجه به روایات بسیاری که از ائمه علیهم السلام مبنی بر جایز نبودن اطلاق لفظ مخلوق بر قرآن وارد شده، اندیشه معتزله را رد کرده است.۸
1.. شیخ مفید، المسائل السرویه، ص۵۷-۶۱.
2.. سید مرتضی، الطرابلسیات الاولی، ص ۲۳۷-۲۴۵.
3.. شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۱۱۳ و ۱۱۴.
4.. سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص ۱۱۴؛ همو، الطرابلسیات الاولی، ص ۲۳۷-۲۴۵؛ شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۱۱۳-۱۲۱.
5.. اشعری، همان، ص۴۰.
6.. همان، ص۱۹۲.
7.. شیخ مفید بهاشتباه معتزلۀ بغداد را همنوا با خود میخواند (شیخ مفید، اوائل المقالات، ص ۵۳) این در حالی است که اکثر معتزلۀ بغداد به مخلوق بودن قرآن اعتقاد داشتند(اشعری، مقالات الاسلامیین، ص ۱۹۲؛ شیخ مفید، همان).
8.. سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۵۳.