نوبختی با پذیرش معرفت اکتسابی تحولی در این نظریه ایجاد کرد. وی معتقد بود همه معارف اضطراری نیست و معرفةاﷲ ممکن است اضطراری یا اکتسابی باشد.۱ اینکه وی معرفت اکتسابی را ممکن میداند، تأییدی است بر اینکه از نظر او استدلالهای عقلی انسان معرفتزاست؛ هرچند ممکن است این معرفت از طرق دیگر نیز حاصل شود.
از ابوسهل نوبختی مطلبی در بحث معرفت نقل نشده است؛ با این حال، عباراتی از وی در بازماندههای کتاب التنبیه فی الامامه وی وجود دارد که میتواند نشاندهنده دیدگاه او در معرفت باشد. نوبختی در پاسخ به این پرسش که «چگونه حضرت مهدی(عج) را که به گفته امامیه غایب است، شناختید؟» اینگونه پاسخ میدهد: «إن أمر الدین کله بالاستدلال یعلم، فنحن عرفنا اﷲ عزّ و جلّ بالأدلة و لمنشاهده و لا أخبرنا عنه من شاهده».۲ این عبارت بیانگر آن است که از دیدگاه وی، معرفت امور مربوط به دین اکتسابی است، نه اضطراری. ممکن است گفته شود این عبارت به اندازه کافی در بحث کسبی بودن معرفةاﷲ صراحت ندارد؛ ولی نوع بیان وی، استدلال شیخ مفید در لزوم کسبی بودن معرفت را به ذهن میآورد. شیخ مفید، معرفت به خداوند و انبیای الهی و هر آنچه را ناپیداست اکتسابی و اضطراری بودن معرفت در این امور را غیرممکن میداند.۳
بنابراین، هرچند در مورد حسن بن موسی نوبختی شواهد موجود میتواند بیانگر پذیرش امکان اضطراری بودن معرفةاﷲ باشد، درباره ابوسهل شاهدی بر این ادعا وجود ندارد و عبارات موجود، بیشتر حاکی از اعتقاد وی به لزوم اکتسابی بودن معرفت است.
شیخ مفید نیز ـ همانگونه که بیان شد ـ معرفةاﷲ را اکتسابی میداند.۴ او به همین دلیل، معارف غیرعقلی ـ مانند معرفت فطری ـ را آشکارا انکار میکند و همه آیات و روایات موجود در این بحث را به گونهای دیگر معنا میکند.۵ پس از شیخ مفید، سید مرتضی نیز همین دیدگاه را پذیرفت و معرفةاﷲ را اکتسابی دانست.۶ وی نیز مانند شیخ مفید، آیات و روایات مربوط به فطرت و همچنین آیات و
1.. همان، ص ۵۲.
2.. صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۹۲. امر دین به کلی با استدلال شناخته میشود. ما خداوند را از طریق مشاهده یا اِخبار کسی که خداوند را دیده است، نشناختهایم؛ بلکه صرفاً از طریق استدلال و ادله این معرفت به دست میآید.
3.. مفید، أوائل المقالات، ص۶۱ و۸۸.
4.. همو، النکت فی مقدمات الاصول، ص۲۰.
5.. همو، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۶۰ و ۶۲.
6.. شریف مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۱۶۷- ۱۷۱.