با این حال باید گفت: ابوسهل به ردّ نظریههای ابن راوندی در موضوعاتی مانند قِدَم عالم و تکلیف الهی میپردازد؛ در حالی که ابن راوندی از این نظریهها بازگشته است.
درباره تغییر آرای ابن راوندی باید به این نکته توجه شود که بهطور کلی، هرچند احتمال بازگشت از اندیشههای سابق را نمیتوان انکار کرد، به نظر میرسد بهتر این است که گفته شود: ابن راوندی برای نشان دادن برتری علمی خود یا برای نشان دادن برخورد سطحی دیگران در عرصههای فکری، به نقد آرای رایج میپرداخت و این نقدها نشان از اعتقاد واقعی او نبود. سید مرتضی تقریباً نزدیک به چنین نظری را طرح کرد که به آن اشاره میشود. نمونه این کار در بین متفکران مسلمان و غیر مسلمان در ضمن مباحث الهیاتی و دینپژوهی وجود دارد که مؤلف با نقد یک رأی یا یک استدلال، در نهایت خودش با تقریر دیگری یا با دلیل دیگری آن را میپذیرد. نمونه غربی آن شاید در دوره اخیر کتابهایی باشد که کیرکگور با نام مستعار در نقد برخی اندیشهها مینوشت. به هر حال، ابوسهل کتابی نیز در ردّ نظریه ابن راوندی در موضوع اجتهاد الرأی۱ و حقیقت انسان نگاشته است. همچنین باید اشاره کرد که ابومحمد کتابی با عنوان کتاب النکت على ابن الراوندی نگاشته است.۲
رابطه شیخ مفید با وراق و ابن راوندی
گزارشهای اندکی از شیخ مفید درباره وراق و ابن راوندی در میراث بر جای مانده از شیخ در اختیار است که نمیتوان بر اساس آنها درک درستی از موضع شیخ مفید درباره نوع نگاه وی به شخصیت و میراث علمی آنان به دست آورد؛ مثلاً درباره وراق تنها در یک گزارش، مفید وی را احتمالاً جزء اصحاب امامیه دانسته و گزارشی از کتاب السقیفه وی نقل کرده است. شیخ معتقد است با وجود این کتاب، تألیف اثر دیگری در این موضوع نیاز نیست.۳ درباره ابن راوندی نیز تنها در الفصول المختاره در قالب گزارشی از یک معتزلی، به کتاب الامامه اثر ابن راوندی و بحث نص اشاره میکند.۴ همچنین در المسائل السرویه به نقد نظریه ابن راوندی در باب حقیقت انسان پرداخته است. این گزارشها اجمالاً نشان میدهند که مفید نگاه منفی به شخصیت علمی این دو نداشته است. البته تنها به عنوان تحلیلی میتوان گفت اینکه شیخ مفید به اندیشه آنان عنایتی ندارد و با وجود اهمیتشان کمتر به آنها اشاره میکند، معلوم است درباره شخصیت علمی آنان تردید داشته است.