استطاعت
هرچند معتزله و غیر آنان نوبختیان را از عدلیه شمردهاند۱ و شیخ مفید نیز خود و جمهور امامیه را چون معتزله از اهل عدل دانسته است،۲ با دقت در گزارشها میتوان تفاوتهایی بین دیدگاه عدلی مدرسه نوبختی با شیخ مفید و سید مرتضی دید که در این میان گاه نوبختیان در مقابل مفید و سید مرتضی، همسو با معتزلهاند و گاه مفید و سید مرتضی همنوا با معتزله دیدگاهی متفاوت با دیدگاه نوبختیان اختیار کرده است.
نجاشی پس از ذکر کتابی با عنوان الاستطاعه علی مذهب هشام در شمار تألیفهای حسن بن موسی تأکید میکند وی در موضوع «استطاعت» بر رأی هشام بن حکم بوده است.۳
از میان متکلمان امامیه هشام بن حکم، بر خلاف دو گروه جبرگرایان (استطاعت معالفعل) و اختیارگرایان (استطاعت قبل الفعل) نظریه سومی را مطرح کرد و قائل به تفصیل شد. هشام استطاعت را به گونهای دانست که هر دو بخش پیش از فعل و همراه آن را شامل میشود. او معتقد بود استطاعت عبارت است از: گرد آمدن پنج امر در کنار هم: ۱. تندرستی، ۲. رهایی از شرایط محیط (باز بودن راه)، ۳. زمان (داشتن مهلت زمانی)، ۴. ابزاری که فعل با آن انجام شود، ۵. سبب وارد (سبب مهیّج) که انگیزه رخ دادن فعل میشود.
به نظر هشام، برخی از اینها پیش از فعل وجود دارد و تنها سبب مهیّج در زمان فعل وجود مییابد و وقتی خدا سبب را پدید آورد، ضرورتاً فعل به وجود میآید.۴ ظاهراً این دیدگاه هشام برداشتی از برخی روایات امامان شیعه است.۵ هشام بن حکم کوشیده است برای استطاعت مفهومی ارائه کند که ساماندهنده پنج رکن پیشگفته باشد. البته زمانی این مفهوم محقق است که هر پنج مورد گرداگرد یکدیگر جمع باشند؛ گویی این موارد، نقش اجزای علت، برای وقوع فعل را ایفا میکنند که چهار جزء از این علل پیش از فعل و یکی، که همان سبب وارد باشد، حینالفعل محقق میشود و هنگامی که خدا سبب را پدید آورد، فعل ضرورتاً محقق میشود. استطاعت در این معنا همان چیزی است که فعل با آن تحقق مییابد.۶ فهم دیدگاه هشام، بهخصوص مراد وی از سبب مهیّج، پیچیدگی خاصی
1.. قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۲۰(۱)، ص۳۷؛ ابن تیمیه، بیان تلبیس الجهمیه، ج ۱، ص۴۰۹.
2.. مفید، أوائل المقالات، ص۵۷ و ۵۸.
3.. نجاشی، رجال، ص۶۳.
4.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۲ و ۴۳.
5.. مادلونگ، «کلام معتزله و امامیه»، مکتبها و فرقههای اسلامی در سدههای میانی، ص۱۵۷.
6.. اسعدی، هشام بن حکم، ص۱۸۶.