391
جستارهایی در مدرسه کلامی بغداد

با نفاق قابل جمع است‏۱ و منافق، عمل دارد).۲ نویسنده تفسیر مناهج البیان‏ نیز در بحثى که درباره ایمان مطرح کرده، پس از بیان دو دیدگاه که یکى ایمان را امرى مرکّب از اعتراف قلبى و اعمال جوارحى مى‏داند، و دیدگاهى که ایمان را امر بسیط قلبى، یعنى اعتراف و اذعان به امور ضرورى اعتقادى مى‏داند و اعمال را از شرایط قبول و صحت آن، دیدگاه نخست را درست و مطابق با کتاب و سنت دانسته است.۳ درباره شمار احادیث مربوط به تعریف ایمان و بیان مؤلفه‏هاى آن، یادآور مى‏شود که شیح حرّ عاملى در الفصول المهمّه بابى گشوده است زیر عنوان «بابُ أنَّ الإسلام الإقرار بالاعتقادات الصحیحة و الإیمان الإقرار بالقلب و اللسان و العمل». در این باب، ۲۸ حدیث نقل شده است.۴ علامه مجلسى نیز در بابى با عنوان «بابُ أنَّ الإیمانَ جِزءُ الإیمانِ و أَنَّ الإیمانَ مَبثوثٌ عَلَى الجَوارِح»، سى حدیث نقل کرده است.۵ از احادیث پرشمار کافىِ‏ درباره ایمان، مطالب بسیارى چون: تمایز اسلام از ایمان، تأخر ایمان بر اسلام، اخص بودن و برترى ایمان بر اسلام، ذومراتب بودن ایمان، و ربط وثیق عمل با ایمان، استفاده مى‏شود۶ که پرداختن به آنها نیازمند مکتوبى مستقل و مبسوط است. با توجه به کثرت احادیث، در اینجا چند روایت در تعریف ایمان و نسبت عمل با آن ذکر مى‏کنیم.

امام صادق علیه السلام در پاسخ به پرسش عبد الرحیم قصیر از چیستىِ ایمان، نوشتند:

۰.سَأَلتَ ـ رَحِمَکَ اﷲ ـ عَنِ الإِیمَانِ وَ الإِیمَانُ هُوَ الإِقرَارُ بِاللِّسَانِ وَ عَقدٌ فِى القَلبِ وَ عَمَلٌ ب

1.. این سخن علامه، دست‌کم در حوزۀ دیدگاه امامیه، جاى تأمل دارد؛ زیرا منافق بنابر آنچه در منابع کلامى آمده، شرعاً کسى است که اظهار ایمان مى‏کند و کفر خود را پوشیده مى‏دارد (حلی، مناهج الیقین، ص۵۳۶). بنابر این، با صِرف انجام دادن اعمال دینى و بدون تصدیق قلبى، ایمان حاصل نمى‏شود. گو اینکه اساساً منافق عملى نیز ندارد؛ زیرا کسى که مثلًا نماز مى‏گزارد در حالى که به وجوب نماز و نزدیکى جستن با آن به آستان الهى باور ندارد، نمازى ندارد (سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۳۰۲). در میان امامیه، کسى به صرف اعمال جوارح بدون معرفت و تصدیق قلبى ایمان اطلاق نکرده است تا عمل داشتن منافق نقضى بر دیدگاه عمل‏گرایانه در باب ایمان باشد. به دیگر سخن، مقصود قائلان به اینکه ایمان عمل است، تأکید بر جزئیت عمل در ایمان است، نه اخراج تصدیق قلبى از حقیقت ایمان.

2.. طباطبایى، المیزان، ج۱۸، ص۲۵۹.

3.. ر.ک: ملکی میانجی، مناهج البیان، جزء اوّل، ص۱۴۷؛ همو، توحید الإمامیه، ص۹۸.

4.. ر.ک: حرّ عاملى، الفصول المهمّة، ج۱، ص۴۲۹.

5.. مجلسی، بحار الأنوار، ج۶۶، ص۱۸.

6.. دربارۀ این مباحث، ر.ک: کافى، ج۲، کتاب الایمان و الکفر، ابواب مناسب مانند «بَابُ دَرَجَاتِ‏الْإِیمَانِ»، «بَابُ فَضْلِ الْإِیمَانِ عَلَى الْإِسْلَامِ وَ الْیقِینِ عَلَى الْإِیمَانِ»، «بَابٌ آخَرُ مِنْهُ وَ فِیهِ أَنَّ الْإِسْلَامَ قَبْلَ الْإِیمَانِ» و «بَابٌ فِى أَنَّ الْإِیمَانَ مَبْثُوثٌ لِجَوَارِحِ الْبَدَنِ کلِّهَا» و «بَابُ أَنَّ الْإِیمَانَ یشرک الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَایشرک الْإِیمَانَ».


جستارهایی در مدرسه کلامی بغداد
390

با اصل ایمان ناسازگار نیست و در صورتى که شخص با علم به زشتى گناه مرتکب آن شود، با کمال ایمان ناسازگار است.۱ از این کلام فیض برمى‌آید که وى عمل را داخل در حقیقت ایمان نمى‏داند؛ اما در ادامه بحث تصریح مى‏کند که تحقیق آن است که هر گاه امر ترک شده یکى از اصول پنج‏گانه‏اى باشد که اسلام بر آنها استوار است، یا عمل ارتکابى یکى از کبائر باشد، صاحب آن، مادام که توبه نکرده یا در اندیشه توبه نباشد، از اصل ایمان بیرون است؛ زیرا این امر، با تصدیق قلبى جمع نمی‌شود. چنین کسى کافر است به کفر استخفاف، و روایاتِ داخل بودن عمل در اصل ایمان، بر این تفسیر حمل مى‏شود.

بر همین اساس، نویسنده‏ کنز الدقائق‏ نیز با اینکه مسمّاى ایمان را تصدیق دانسته، گونه‏اى از فسق را عامل خروج از ایمان مى‏داند. از نظر وى، اگر فرد باایمان گاه‏به‏گاه و با زشت شمردن معصیت کبیره، مرتکب آن شود یا آن را به صورت عادت‏آمیز و از روى بى‏مبالاتى انجام دهد، در این دو مرتبه، مؤمن، فاسق نامیده مى‏شود؛ زیرا این دو مرتبه، با مسمّاى ایمان ـ که تصدیق است ـ قابل جمع است؛ اما اگر ارتکاب کبیره از سر صواب دانستن آن صورت پذیرد، موجب خروج از ایمان و اتصاف به وصف کفر مى‏گردد.۲ بَحرانى نیز از قائلان به‌جزئیت عمل در ایمان است.۳ از معاصران نیز به نظر مى‏رسد که دیدگاه نویسنده‏ المیزان‏ در باب ایمان، در گروه نظریه‏هاى عمل‏گرایانه جاى مى‏گیرد. وى بر آن است که مجرد علم، ایمان نیست؛ چرا که آیات متعدد قرآن، ارتداد و کفر و انکار و ضلال را همراه با علم، ثابت دانسته است.۴ پس مجرد علم به یک شى‏ء و جزم به حقانیت آن، در حصول ایمان و اتصاف شخص به وصف ایمان، بسنده نیست؛ بلکه ناگزیر از التزام به مقتضاى آن و عقد قلب بر مؤدّاى آن است، به‌گونه‏اى که آثار عملى بر آن ـ هر چند فى الجمله ـ مترتّب شود. بنابراین، کسى که براى او علم حاصل شد که خدایى جز خداى متعال نیست و به مقتضاى آن ـ که بندگى و پرستش خداى یگانه است ـ ملتزم گشت، مؤمن است، و اگر شناخت یافت و ملتزم نگشت و چیزى از اعمال آشکار کننده عبودیت را انجام نداد، عالم (خداشناس) است؛ اما مؤمن نیست.۵

وى پس از این بیان، بطلان تعریف ایمان به مجرد علم و تصدیق را نتیجه گرفته است (چرا که علم گاه با کفر جمع مى‏شود)؛ همچنان که دیدگاهى که ایمان را عمل مى‏داند، نادرست است (زیرا عمل،

1.. فیض کاشانی، الوافى، ج۳، ص۱۰۲.

2.. مشهدی قمی، کنز الدقائق، ج۱، ص۲۰۵.

3.. بحرانی، الحدائق الناظره، ج۲۲، ص۲۰۶.

4.. استناد وى به آیات ۲۵ و ۳۲ سورۀ محمد و آیۀ ۱۴ سورۀ نمل و آیۀ ۲۳ سورۀ جاثیه است.

5.. طباطبایى، المیزان، ج۱۸، ص۲۵۹.

  • نام منبع :
    جستارهایی در مدرسه کلامی بغداد
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران، زیر نظر محمدتقی سبحانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39360
صفحه از 657
پرینت  ارسال به