شهید ثانى در حقیقة الإیمان بهتفصیل به بررسى موضوع موافات پرداخته است. وى پس از طرح مسئله مىگوید:
بیشتر اصولیان (/ متکلمان) به جواز، بلکه وقوع آن رفتهاند؛ زیرا از میان رفتن یک امر، با عارض شدن ضد آن، ممکن است.۱
وى پس از بررسى دیدگاه سید مرتضى ـ که قائل به موافات است و با تبیین معلوماتى که ایمان با علم به آنها تحقق مىیابد ـ این گونه نتیجه مىگیرد:
بالجمله، ظواهر بسیارى از آیات کریم و سنت مطهر، بر امکان عروض کفر بر ایمان دلالت دارد و احکام مرتدین، بر این پایه استوار است و این، دیدگاه بیشتر مسلمانان است.۲
علامه مجلسى پس از نقل کلام شهید ثانى و با یادآورى مراتب شناخت انسان به متعلقات ایمان و گونههاى متفاوت حصول کفر، این گونه نتیجه گرفته است:
هر گاه در [حصول] ایمان به ظن حاصل از تقلید یا جز آن بسنده شود، تردیدى نیست که دگرگونى ایمان به کفر، جایز است و هر گاه در آن، علم قطعى شرط گردد، در جواز زوال آن، اشکال وجود دارد. از آنجا که دلیل تامى بر جایز نبودن [زوال] قائم نیست، با توجه به اینکه ظواهر آیات و احادیث، بر جواز دلالت دارد، جواز اقواست. افزون بر آنکه بسا براى انسان پیش مىآید که به امرى قطع مىکند، بهگونهاى که نزد او احتمال خلاف نمىرود، آنگاه با شبهه نیرومندى که بر او عارض مىشود، سست مىگردد. و این [احتمال] که آن [قطع] ظنّ قوى بوده که وى آن را قطع مىپنداشته، بعید است.
آرى، اگر در ایمان یقین را شرط بدانیم و آن را به اعتقاد جازم، ثابت و مطابق با واقع تفسیر کنیم، زوال آن ناممکن است و پس از زوال، کشف مىشود که مؤمن نبوده است؛ اما شرط بودن آن، آغاز سخن است.۳
علامه مجلسى سپس به تحقیق دیگرى از این مسئله ـ که در مرآة العقول ارائه کرده استـ ارجاع مىدهد. براى تکمیل بحث، سخن وى در این کتاب را نیز مىآوریم:
حق آن است که اگر ایمان به حد یقین برسد، زوال آن ممکن نیست. لکن رسیدن آن به این حد، نادر و تکلیف عامه مردم بر آن، حَرَج است؛ بلکه ظاهر آن است که در ایمان بیشتر مردم، ظن قوى ـ که نفس بدان آرامش مىیابد ـ کافى است و زوال مانند آن، ممکن