خبرى را نقل مىکند، به او خوشگمان مىشدند و خبر او را مىپذیرفتند و چون این کار بسیار و آشکارا شد، به امامان خود شکایت بردند، ائمه علیهم السلام نیز به آنها دستور دادند که روایات مورد اتفاق را بگیرند، اما چنین نکردند و بنا به عادت خود عمل کردند، پس خیانت (علت اختلاف) از جانب خود ایشان است؛ نه ائمه. امام هم مانند مردم هم واقف بر همه این اخبار جعلى نبود؛ زیرا امام عالم الغیب نیست، بلکه عبد صالحى است که کتاب و سنت را مىداند و از اخبار شیعیان نیز آن مقدار که به او خبر میرسد، آگاه است.۱
در بند ۳۵ نیز ابن قبه میگوید:
اما این سخن او (ابوزید علوی) که «از کجا معلوم است که اخبار راجع به اصل امامت هم جعلى نباشد» تفاوتش این است که اخبار راجع به امامت متواتر است و تواتر کاشف از کذب نیست، اما آن اخبار دیگر، خبر واحد است که موجب علم نمىشود، و خبر واحد گاهى صادق است و گاهى کاذب و این طریق تواتر نیست. این جواب ماست و هرچه غیر این بگوید از درجه اعتبار ساقط است.۲
در این باره نخست باید گفت که ارجاع به بند ۳۵ و ارتباط آن با بحث علم غیب امام روشن نیست؛ چرا که در این بند بحث درباره نصوص امامت امام است و اینکه این نصوص متواترند یا خبر واحد، و همین فرق اساسی امامیه با دیگر گروههای شیعه است. شاهد اصلی مدرسی قسمت پایانی کلام ابن قبه در بند ۳۴ است که میگوید: «امام عالم الغیب نیست، بلکه عبد صالحى است که کتاب و سنت را مىداند و از اخبار شیعیان نیز آن مقدار که به او اخبار شود آگاه است».
این مورد استفاده مدرسی طباطبایی از اندیشه ابن قبه از مصادیق مواردی است که وی یکجانبه با آرای ابن قبه برخورد کرده است. همانگونه که پیشتر در بررسی اندیشههای ابن قبه در بحث علم امام مطرح شد، وی برای امام علمی را در حوزه دین قائل است که از طرق عادی نمیتوان به آن دست یافت. به عقیده او امام باید داناترین مردم باشد؛ کسی که هیچ نقصی در علم او وجود نداشته باشد،۳ علم به دین و احکام دین یا بهطور کلی علم حلال و حرام،۴ علمی که در موارد اختلاف و منازعه در تأویل کتاب و سنت تمسک به گفته او ممکن باشد و اگر این چنین نباشد، حجت و دیگر مردم برابر خواهند بود و هیچ فرقی میان امام و غیر امام نخواهد بود. او لزوم علم کامل امام در حوزه دین را