درباره جریان غدیر، مطالبی همانند آنچه شیخ صدوق در بحث حدیث غدیر۱ معانیالاخبار طرح نموده، بیان کرده است. سید مرتضی در الشافی فی الامامه،۲ در نقدیه خود بر همین قسمت از المغنی، تصریح میکند که مطالب قاضی برگرفته از کتاب الانصاف ابن قبه است. بر این اساس باید گفت که شیخ صدوق از الانصاف در معانیالاخبار نیز استفاده کرده است.
۲.جایگاه ابن قبه نزد متکلمان امامیه در بغداد
بعد از شیخ صدوق باید از شیخ مفید (م ۴۱۳ق) نام برد که آثار و آرای ابن قبه را مدار توجه قرار داده است. شیخ مفید در الرسالة الاولی فی الغیبه۳ و الرسالة الثانیة فی الغیبه۴ درباره غیبت و مباحثی چون عدم اخلال غیبت به حجیت امام، بررسی راویان روایات غیبت و علت قبول آنان، تواتر این گونه از اخبار و همچنین امکان اظهار معجزه امام غایب هنگام ظهور برای اثبات امامت بهمانند آرای ابن قبه مباحثی ایراد کرده است.۵ در باب حجیت نداشتن اخبار آحاد و اخذ اخبار مجمععلیه نیز، شیخ مفید همان راهی را پیموده که قبل از او ابن قبه آن را پیموده است. او خبر واحد را به خودی خود حجت نمیداند۶ و اخذ بما یجمع علیه راجع به روایات را بر غیر آن لازم میداند.۷ شیخ مفید در بحث عصمت و ادله اثبات آن و اینکه عصمت نداشتن امام امکان اعتماد و رسیدن به دقایق دین را سلب میکند، شبیه ابن قبه به بحث پرداخته است. همچنین در این زمینه میتوان به مباحث شیخ مفید درباره گستره عصمت و محدوده آن در حوزه دین، تلازم عصمت و نص بر امام۸ و اینکه منشأ علم امام، رسول خداست،۹ نیز اشاره کرد.
سید مرتضی (م ۴۳۶ق) نیز بعد از شیخ صدوق، بیشترین بهره را از آثار و آرای ابن قبه برده است. او معروفترین کتاب ابن قبه ـ الانصاف ـ را در اختیار داشته و در نوشتههای خود از آن بسیار استفاده کرده است. وی تصریح کرده که عین الفاظ کتاب ابن قبه را نقل کرده است.۱۰ سید مرتضی در الشافی
1.. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۶۷-۷۴.
2.. سید مرتضی، الشافی، ج۲، ص۲۶۹.
3.. شیخ مفید، الرسالة الاولی فی الغیبه، ص۱۶.
4.. همان، ص۱۱، ۱۲ و ۱۵.
5.. گفتنی است مصحح این رسائل در مقدمه(ص۵) به منبع اصلی مطالب مفید، که ابن قبه باشد نیز اشاره کرده است.
6.. شیخ مفید، التذکره، ص۴۴ و ۱۳۹.
7.. همو، رسائل الاولی فی الغیبه، ص۸؛ همو، رسائل الرابعة فی الغیبه، ص۷؛ همو، اوائل المقالات، ص۱۲۱.
8.. همو، الافصاح، ص ۲۷.
9.. ر.ک: همو، الامالی، ص ۲۳ و۱۲۳؛ الاختصاص، منسوب به شیخ مفید، ص۲۷۸.
10.. سید مرتضی، الشافی، ج۲، ص۱۲۸.