معرفت
در بحث معرفت نیز رگههایی از اثرپذیری بنونوبخت از هشام بن حکم را مییابیم. در میان متکلمان امامیه، هشام بن حکم هرچند معارف را ضروری میداند، تحقق آن را نیازمند نظر و استدلال میشمارد. این در حالی است که دیگران به معرفت اضطراری به حق تعالی معتقد بودهاند. ابومحمد نیز معارف ضروری را پذیرفته و بر امکان اکتسابی بودن برخی معارف تأکید دارد.۱ این مطلب نشان میدهد هر دو در عین اینکه اصل ضروری بودن معارف را پذیرفتهاند، به نظر و اکتساب در معارف توجه داشتهاند.
مطالبی که اشاره شد تنها مواردی بود از شباهتهای اندیشههای بنونوبخت با اندیشههای اختصاصی مکتب هشام بن حکم. افزون بر اینها، نوبختیان و هشام، در موضوعاتی مانند نص بر امام، عصمت، اختصاص امامت به بنیهاشم، نیاز عقل به وحی، عدم نزول وحی بر غیر انبیا و غیر آن آرایی مشابه دارند، اما از آنجا که این اعتقادات به این دو مکتب اختصاص ندارد و عموم متکلمان امامی اعتقادی مشابه دارند و نمیتواند دلیلی بر اثرپذیری بنونوبخت از هشام بن حکم باشد آن را توضیح نمیدهیم.
در تطبیق موضوعاتی که آرای بنونوبخت و هشام بن حکم در آن به ما رسیده کمتر اختلافی میان این دو مییابیم و عمده اختلاف میان هشام و آنان در موضوع توحید است. البته این اختلاف نیز بر پذیرش اتهام تجسیم و تشبیه و رؤیت به هشام متوقف است که جای تأمل و نقد دارد. در نتیجه، مکتب نوبختیان در حقیقت دنبالهرو مکتب هشام بن حکم است و نوبختیان عمده اندیشههای خود را از مطالعه آثار هشام و تدقیق در آن ارائه کردهاند. احتمالاً بنونوبخت که سیل اتهامات معتزلیان و غیر آنان به هشام را در مباحث توحید دیده بودند، در تبیین مباحث توحید دقت بیشتری به خرج دادند و ناظر به اتهامهای وارد شده به هشام به نگارش آثاری در ردّ تجسیم و تشبیه و رؤیت پرداختند و هر گونه شائبه این اتهامها را از خود دور کردند. در مقابل، معتزله چون دیدند نمیتوانند آنان را با اتهاماتی در توحید مانند هشام بن حکم از دور خارج کنند و به مقابله با آنان برخیزند بهناچار بنونوبخت را به اخذ دیدگاههای توحیدیشان از معتزله متهم و چنین وانمود کردند که نوبختیان جزئی از میراث کلامی معتزلهاند. البته جایگاه سیاسی و قدرت نوبختیان نیز در این میان بیتأثیر نبود؛ زیرا اقتدار سیاسی خاندان نوبختی که سالها پس از وفات ابوسهل و ابومحمد نیز ادامه داشت مانع از آن بود که بتوان به دروغ متکلمان این خاندان را به انحراف در مباحث توحید متهم کرد.۲