و هذیان است. وی غلات را متهم میکند که نوشتههای خود را به دروغ به مشایخ روایی اهل حق (امامیه) نسبت دادهاند؛ از جمله کتاب الاشباح و الاظله که غلات تألیف آن را به محمد بن سنان نسبت دادهاند. شیخ مفید با تردید در صحت انتساب اخبار این کتاب به وی تصریح میکند که در صورت صحت انتساب، باید او را که متهم به غلو است، ضال و مضل دانست.۱ شیخ مفید این قول را که ذوات اهل بیت علیهم السلام پیش از آفرینش در عرش بودهاند، به غلات جهال و نیز حشویه شیعه منسوب میکند.۲ وی همچنین قول به قدیم بودن اشباح را قول طوایفی از غلات میداند.۳
اما میتوان گفت گرچه غالیان تقریری و غالیانه از حیات پیشین اهل بیت: داشتهاند، روایات فراوانی از طریق روات امامی وارد شده که در عین سخن گفتن از حیات پیشین اهلالبیت، ایشان را مخلوقاتی غیر ازلی معرفی میکنند که در همان عوالم پیشین به عبادت خداوند مشغول بودند.۴
نتیجهگیری
بر خلاف محدثان کوفه و قم که بر مبنای روایاتی که نقل میکردند، قائل به حیات پیشین اهل بیت علیهم السلام و عموم انسانها بودند، متکلمان بزرگ بغداد: شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی در انکار حیات پیشین اتفاق نظر دارند. با این حال، شیخ طوسی، هم روایت دال بر خلقت نوری را بهطور تأییدآمیز نقل میکند و هم بر اساس روایات، علم و حیات پیشین را برای تعداد محدودی از انسانها میپذیرد. در مقابل، کراجکی و روشنتر از او ابوالصلاح حلبی موضع مثبتی در قبال حیات پیشین اهل بیت علیهم السلام گرفتهاند. از این رو، نمیتوان ایشان را در خط آن سه متکلم دیگر محسوب داشت.
عوامل متعددی این سه متکلم بزرگ بغداد را به انکار حیات پیشین اهل بیت علیهم السلام و انسانها سوق داده است: از جمله این عوامل نوعی عقلگرایی است که به موجب آن مضمون روایات در صورتی پذیرفتنیاند که مخالف عقل نباشند و در صورتی که مخالف عقل به شمار آیند، باید آنها را بر معنای صحیحی غیر از معنای ظاهری آنها حمل کرد. متکلمان بغداد دقیقاً همین مواجهه را با روایات حیات پیشین داشتهاند؛ ایشان برداشت قائلان به حیات پیشین از روایات را خلاف عقل دانستهاند؛ چرا که اگر حیات پیشینی در کار بوده باشد، عقلاً لازم است که آن را به یاد بیاوریم. از این رو، این متکلمان معنایی برای روایات در نظر گرفتهاند که لازمه آن، قول به حیات پیشین نباشد.
از دیگر اسباب مخالفت ایشان با قول به حیات پیشین، تعریف ایشان از روح انسان است؛ شیخ