نظر ابوسهل هم در بخش پایانی کتابش التنبیه ذکر شده که شیخ صدوق در کمال الدین آن را آورده است. عبارت ابوسهل چنین است: «إن أمرَ الدین کلّه بالاستدلال یُعلم، فنحن عرفنا اﷲ عزّ و جلّ بالادلة و لمنشاهده و لا اخبرنا عنه مَن شاهده...».۱
از ظاهر کلام ابوسهل بر میآید که او بر خلاف نظر جمهور اندیشوران امامیه در دوران حضور، به اکتسابی بودن همه معارف دینی از جمله معرفةاﷲ اعتقاد دارد؛ اما از ظاهر عبارت اشعری بر میآید که ابومحمد به اضطراری بودن همه معارف معتقد نیست. او جایز میداند معرفةاﷲ اضطراری باشد یا اکتسابی؛ با این حال از دیدگاه ابومحمد تکلیف و امر به معرفةاﷲ ـ چه اضطراری باشد و چه اکتسابی ـ جایز نیست. برای فهم دقیقتر دیدگاه ابومحمد نوبختی با توجه به آنکه او کتابی در ردّ نظریه ابوالهذیل علاف درباره معرفت نوشته۲ و به احتمال بسیار، دیدگاهش ناظر به نظریه ابوالهذیل و دیگر معتزلیان بوده است، بررسی دیدگاه او درباره معرفةاﷲ شایسته مینماید.
از نظرگاه ابوالهذیل در هر شخصی ضرورتاً معرفتی درباره خداوند از طریق «تجربه و احساس مخلوق بودن و آفریده بودن» حاصل است؛ یعنی هر کس بالضروره میفهمد که خودش خودش را پدید نیاورده و مصنوع و مخلوق است و این معرفت و شناخت، او را ضرورتاً به شناخت صانع و خدا رهنمون میسازد، اما سایر معارف چنین نیستند و معرفت به آنها اکتسابی است؛ چه از راه حس به دست آمده باشند و چه از راه غیرحس. بر این اساس، او معتقد است: اطفال پس از بلوغِ عقلی و شناخت نفس خویش، بیدرنگ به جمیع معارف توحید و عدل میرسند. پس بر آنان واجب است که به دیگر تکالیف الهی، معرفت پیدا کنند ـ و به تعبیر دیگر آنها را کسب کنند ـ به گونهای که اگر به تکالیف الهی معرفت پیدا نکنند و بمیرند، در جایگاه کافر و دشمن خدا استحقاق خلود در آتش را دارند.۳
در مقابلِ دیدگاه ابوالهذیل، نظرگاه شاگرد برجستهاش نظّام است که بر خلاف او، فقط معرفت به خدا و رسل، تأویل کتاب و استنباط شریعت را اکتسابی (از راه نظر و استدلال)، و بقیه علوم را اضطراری میداند.۴ اما بشر بن معتمر معتقد است جمیع معارف ـ حتی معارف حاصل از راه حواس پنجگانه ـ اکتسابی است؛۵ از این رو، از دیدگاه بشر، کودک پس از معرفت به خویش، مرحله تفکر و