مخلوق؛ با این تفاوت که هشام آن را غیر ذات و قدیم میدانست، اما وراق صفت ذات.
در مقابل، اشعری نظریه دیگری را به برخی امامیان نسبت میدهد که خاستگاه آن را معتزله و خوارج بیان میکند و آن اینکه قرآن مخلوق و محدث است؛ به این معنا که نبوده و سپس پدید آمده است.۱ بنابراین، میتوان گفت که وراق در بحث کلام الهی، بر خلاف معتزله، قرآن را مخلوق نمیدانست و دیدگاه او تا اندازهای با نظریه پارهای از متکلمان امامیه در کوفه هماهنگ است.
علم الهی
در بحث علم الهی نظریه صریحی از وراق گزارش نشده است. در این باره تنها باید از گزارش ابوحیان توحیدی سود جست. ابوحیان از ابوعیسی چنین نقل میکند:
آمری که بداند مأمور امرش را اطاعت نمیکند، حکیم نیست و چون خداوند میدانست که کافران ایمان نخواهند آورد، پس امر او به آنان به اینکه ایمان بیاورند، مبنی بر هیچ حکمتی نیست.۲
این گزارش از دو جنبه درخور بحث است. وراق در موضعی ملحدانه، در مقام نفی حکمت الهی باشد یا در مقام نقد نظریه معتزله در باب علم الهی. در صورت دوم باید گفت برخی از معتزله معتقد بودند که خداوند به افعال بندگان پیش از وقوع علم دارد.۳ وراق در مقام نقد این نظریه میگفت که لازمه آن بیمعنا بودن اوامر و تکالیف الهی است؛ زیرا خداوند همه بندگان را به انجام دادن برخی اعمال فرمان داده است و از دیگرسو میداند که برخی از بندگان از آن فرمانها اطاعت نمیکنند و این مخالف با حکمت الهی است. شاید وراق معتقد بود که خداوند به افعال بندگان تا پیش از وقوع، علم ندارد. البته روشن است که این سخن در باب علم فعلی حق تعالی است و با علم ذاتی حق تعالی به همه امور در حال و آینده هیچ منافاتی ندارد.۴ این نظریه میان برخی از امامیان مانند هشام بن سالم، مؤمن الطاق و هشام بن حکم طرفدارانی داشته است.۵ البته بر سر اینکه خداوند چه هنگام علم پیدا میکند و چگونه میان آنها اختلاف بود، درباره وراق گزارش دیگری وجود ندارد تا بتوان با این نظریهها مقایسه کرد، ولی نقد او شبیه نقد متکلمان امامیه در کوفه بر اندیشه معتزلیان است. برای مثال،، هشام نیز در نقد معتزله و علم
1.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۰.
2.. ر.ک: ابوحیان توحیدی، الامتاع و المؤانسه، ص۳۹۵؛ اسعدی، هشام بن حکم، ص۹۴.
3.. اشعری، همان، ص۱۶۲ و ۱۶۳.
4.. برای مثال، ر.ک: نظریۀ مؤمن الطاق در اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۷.
5.. اشعری، همان، ص۳۶ و ۳۷؛ حمیری، الحور العین، ص۱۴۹.