۳ / ۵
بازسازى كعبه
قـرآن
«و به ياد آور زمانى را كه ابراهيم و اسماعيل، پايه هاى خانه را بالا مى آوردند (گفتند:) خداوندا از ما بپذير، همانا تو شنواى دانايى» .
حديـث
۱۶۵.پيامبرخدا صلى الله عليه و آله :جايگاه كعبه محو شده بود. پس هود وصالح آن را حج نكردند؛ تا آن كه خداى متعال جاى آن را براى حضرت ابراهيم مشخص ساخت.
۱۶۶.امام على عليه السلام :خداوند به حضرت ابراهيم وحى كرد كه در زمين خانه اى برايم بساز كه در آن عبادت شوم ... ابراهيم بنا مى كرد و اسماعيل به او سنگ مى داد وپايه ها را به سوى او بالا مى برد. چون به محلّ حجر الأسود رسيد، به اسماعيل گفت: براى اينجا هم سنگ بده، اسماعيل سنگ نيافت ومتوقف ماند. ابراهيم گفت: برو و پيدا كن. اسماعيل رفت تا بيابد كه جبرئيل برايش حجر الأسود را آورد. اسماعيل آمد، در حالى كه ابراهيم، حجر الأسود را در جايش نهاده بود. پرسيد: اين را كه آورد؟ پاسخ داد: كسى كه به ساختنِ تو تكيه نكرده است. خانه خدا مدّتى برپا بود تا آن كه ويران شد. عمالقه آن را ساختند. مدتى پايداربود، تا آن كه خراب شد. جُرهُم آن را بناكردند. سپس باز هم ويران شد، قريش آن را ساختند.
۱۶۷.كلثوم بن عبدالمؤمن حرّانى از امام صادق چنين روايت كرده است:خداوند به ابراهيم عليه السلام فرمان داد كه حج گزارد، اسماعيل را هم همراه خود به حج آورد و او را ساكن حرم سازد. پس هر دو حج گزاردند ... سال بعد خداوند به ابراهيم عليه السلام اجازه داد كه به حج رود و كعبه را بنا نهد. عرب نيز به حج كعبه مى رفت. كعبه خراب شده بود، ولى پايه هايش معلوم بود. چون مردم رفتند، اسماعيل سنگها را گرد آورد و آن ها را داخل كعبه ريخت. چون خداوند به او اذن داد كه كعبه را بسازد، ابراهيم آمد وگفت: پسرم! خداوند ما را به ساختن كعبه وبرآوردن آن فرمان داده است. پس آن را آشكار كردند. آن وقت، كعبه يك رديف سنگ سرخ بود. خداوند به او وحى كرد: بناى كعبه را برهمين پايه بگذار. پس خداوند، چهار فرشته نازل كرد كه براى او سنگ گردآورى مى كردند. ابراهيم و اسماعيل سنگها را مى نهادند ، فرشتگان هم سنگها را نزديك مى آوردند تا آن كه به دوازده ذراع رسيد. براى آن ، دو در قرار دادند، يكى براى ورود، در ديگر براى خروج و براى آن ، آستانه (پلّه) و درگاهى از آهن قرار دادند.
كعبه عريان بود. ابراهيم در حالى كه كعبه را به پايان رسانده بود، بيرون آمد و اسماعيل را آن جا نهاد... همسرش كه زنى خردمند بود، به او گفت: كاش براى اين دو در، دو پرده مى آويختى، پرده اى از اينجا و پرده اى از آن جا! اسماعيل گفت: باشد. پس براى آن دو در، دو پرده به طول دوازده ذراع درست كردند و بر دو در ، آويختند. از آن خوششان آمد. همسر ابراهيم گفت: چرا براى كعبه پوشش ندوزم كه همه آن را بپوشانى؟ اين سنگها بدمنظر است. اسماعيل به او گفت: باشد. همسر ابراهيم شتابان به اين كار پرداخت و پشم بسيارى نزد قوم خود فرستاد و از آنان خواست كه آن را نخ بريسند.
(امام صادق عليه السلام فرمود: از همانجا اين رسم ميان زنان رايج شد كه براى نخ ريسى از يكديگر كمك بگيرند).
پس آن زن شتاب كرد و براى اين كار كمك طلبيد. از هر قطعه اى كه فراغت مى يافت ، بر كعبه مى آويخت. موسم حج فرا رسيد و هنوز جاهايى از كعبه بدون پوشش بود. به اسماعيل گفت: براى اين قسمت كه پوشش بدان نرسيد، چه كنيم؟ پس آن را با چرمى وصله زده پوشاندند. در موسم حج، عرب طبق عادت خود به زيارت آمدند، ولى به چيزى نگريستند كه مايه اعجابشان بود. گفتند: سزاوار است ، هديه اى براى آن كه چنين كرده داده شود. قربانى و هديه از آن جا رسم شد. هر تيره اى از عرب چيزى با خود مى آورد، برگى و چيزهاى ديگرى تا آنكه اشياء زيادى گرد آمد. آن وصله را كندند و پوشش كعبه را كامل نمودند و بر آن، دو در گذاشتند . كعبه آنگاه سقف نداشت. اسماعيل در آن ستونهايى از چوب، مثل آنچه مى بينيد قرار داد و با شاخ و برگ آن را پوشاند و گِل اندود كرد. سال بعد كه عرب آمدند و بناى كعبه را ديدند، گفتند براى آن كه چنين كرده بايد هديه بيشترى داد. سال بعد قربانى براى او آمد. اسماعيل نمى دانست آن را چه كند. خداى متعال به او وحى كرد كه قربانى را ذبح كن و حاجيان را، طعام بده ...