مى توان آنها را در چهارگروه دسته بندى كرد:
۱. اصالت قرآن و نفى حجّيت حديث؛
۲. اصالت حديث و عدم حجّيت ظواهر قرآن؛
۳. اصالت قرآن و حديث؛
۴. اصالت قرآن و حجّيت حديث.
پيش از ورود به اين بحث بايد توجّه داشت كه اين مسئله ، بسيار دقيق بوده ، خطر لغزش در آن زياد است . بسيارى به قصد دفاع از قرآن، سنّت را منكر شده اند و گروهى به قصد خدمت به سنّت، قرآن را از صحنه ، بيرون رانده اند. تشخيص راه درست و تعيين جايگاه هر كدام ، به دقّت و تأمّل و صبورى در پژوهش، خوددارى از پيش داورى و رعايت ضوابط و اصول قرآنى و حديثى نيازمند است. اميد است كه اين نوشتار مختصر ، خود ، از اين اصول فراتر نرود.
اينك به شرح اجمالى اين ديدگاه ها و بيان مستندات آنها پرداخته مى شود.
۱. اصالت قرآن و نفى حجّيت حديث
اين ديدگاه، نخستين بار از سوى خليفه دوم ابراز شد. وى هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله قلم و كاغذ خواست تا وصيّت كند، جمله «حسبنا كتاب اللّه » ۱ را بر زبان راند. پس از آن، در اواخر قرن دوم هجرى، گروهى به انكار سنّت و عدم اعتنا بدان برخاستند. امام شافعى (۱۵۰ ـ ۲۰۴ق) در الاُمّ ، كتاب جماع العلم، بابى را با عنوان «باب حكاية قول الطائفة الّتى ردّت الأخبار كلها» بدين مسئله اختصاص داده، گفتگوى خود با برخى از آنان را