77
حديث پژوهي

اولا مترتّب ساخت؟ مگر اين معانى ، شايسته تبريك است و به گفتن «بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يَابنَ اَبِى طالِبٍ اَصبَحتَ وَاَمْسَيْتَ مَولاىَ وَ مَولى كُلِّ مُؤمِن وَ مُؤمِنَةِ» سزاوار؟ مگر تبريك را براى امرى حادث و نو ابراز نمى كنند؟ مگر على از آن زمان كه از مادر زاده شد، پسر عموى پيامبر نبود؟ و مگر وى در مكّه و مدينه، پيش از هجرت و پس از آن ، يار و ياور و همراه پيامبر نبود؟
چه واقعه تازه اى اتفاق افتاده كه صحابه ، زبان به تبريك گشودند؟ آيا اين ، چيزى جز نصب على به جانشينى است؟
هم از اين روست كه پيامبر صلى الله عليه و آله دست به دعا برمى دارد :
اَللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ وَ اَبغِض مَن اَبغَضَهُ وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وَاخذلْ مَن خَذَلَهُ.
اين بود پيام غدير: عصمتِ عترت، حجّيت سنّت عترت، جانشينى و خلافت عترت.
چكيده سخن، آن كه غدير، اوج ابلاغ ولايت است كه آيه اكمال ، در شأن آن فرود آمد و امام على عليه السلام در خطبه غديريه ، بدان استناد جُست، و براى ماندگارى آن ، در جان و دل مسلمانان، آداب شرعى و دينى برايش منظور گشت.
در نقل اين واقعه شيعه و سنّى، زنان و مردان نقش داشتند، و بيش از همه ، شاعران ، در جاودانگى غدير كوشيدند.
عالمانى سخت كوش و والامقام و ارجمندى همچون : علّامه امينى، ميرحامد حسين هندى و علّامه سيدعزيز طباطبايى، در احيا و پاسداشت نام و ياد غدير ، بسى رنج ها به جان خريدند.


حديث پژوهي
76

وأنَّهما لن يفترقا حتّى يردا على الحوض. ۱
پس عترت ، به سان قرآن است و اوصاف قرآنى دارد. اگر قرآن خود را «نور»، «هادى» ، «بَيان» ، «تِبيان» ، «شِفا» ، «حَقّ» و ... وصف كرده، عترت نيز چنين خواهد بود؛ چرا كه نور و ظلمت، هادى و مضل، شفا و درد، حق و باطل، و بيان و ابهام ، همتاى هم نيستند . تنها نور با نور، حق با حق، شفا با شفا و ... مى توانند دو ثقل جدايى ناپذير باشند، و اين يعنى عصمت عترت، يعنى حجّيت كلام، فعل و تقرير آنان؛ زيرا آنچه نور است، ظلمت را در آن راهى نيست، و آنچه حق است، از باطل به دور است، و هادى، از اضلال مبرّاست، و بيان و تبيان، مجمل نيست تا روشنگر بخواهد.
و اين ، يعنى عصمت و حجّيت سنّت آنان: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَا الضَّلَـلُ». ۲
در غدير، عترت ، به مقام مولايى و جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله برمى نشيند. رسول ، صلا مى دهد :
اَيُّها النّاسُ مَن اَولى بِالمُؤمِنينَ مِن اَنفسِهِم؟
امّت ، پاسخ را به خدا و رسول وامى گذارد و پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
اِنَّ اللّهَ مَولاى وَ اَنَا مَولَى المُؤمِنينَ وَ اَنَا اَولى بِهِم مِنَ اَنفُسِهِم.
مسلمانان ، به مولا بودن و اولويت رسول ، اعتراف مى كنند و ايشان اين منصب را به جانشين خود وامى گذارد و مى گويد :
فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىّ مَولاهُ.
مولا بودن على عليه السلام بر مولا و اولا بودن پيامبر صلى الله عليه و آله مترتّب مى گردد، حال ، معناى مولا چه مى تواند باشد؟ آيا على ، پسر عموى پيامبر است؟ آيا على ، همسايه پيامبر است؟ آيا على ، ناصر و ياور پيامبر است؟ و آيا... ؟ مگر مى توان اين معانى را بر مولا و

1.همان جا .

2.سوره يونس ، آيه ۳۲ .

  • نام منبع :
    حديث پژوهي
    سایر پدیدآورندگان :
    مهدی مهریزی
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 2721
صفحه از 400
پرینت  ارسال به