۱۱۳۶.امام على عليه السلام :هنگامى او را برانگيخت كه هيچ نشانه اى برپا نبود و هيچ نورى نمى درخشيد و هيچ راهِ روشنى وجود نداشت .
۱۱۳۷.امام على عليه السلام :خداوند سبحان، محمد صلى الله عليه و آله را به راستى و درستى برانگيخت ؛ هنگامى كه سپرى شدن دنيا نزديك شده بود و آگاهى به امر آخرت رو آورده ، خوشى آن بعد از درخشندگى تاريك شده بود و بستر آن، ناهموار گرديده ، مهارش را به دست كَشنده اى سپرده بود ؛ و اين، در هنگام به سر رسيدن مدّت و نزديك شدن علامات و از بين رفتن اهل آن و شكسته شدن حلقه و گسيخته شدن ريسمان، و ناپديد شدن نشانه ها، و آشكار شدن عيبها، و كوتاه شدن مدّت دراز آن بود .
۱۱۳۸.امام على عليه السلام :خداوند، او را به پيامبرى برگزيد ؛ هنگامى كه مردم، گمراه شده، سرگردان بودند و در راه فتنه و فساد، از روى نادانى قدم مى نهادند ؛ هواها و آرزوها، ايشان را به سقوط كشانيده بود و كبر و نخوت، آنان را به لغزش واداشته ، جهل و نادانى آنها را سبكسر و نفهم نموده بود ؛ در حالتى كه پريشان حال و در كار خويش، مضطرب و نگران و مبتلا به نادانى بودند . پس پيامبر صلى الله عليه و آلهدر خيرخواهى [آنان ]كوشش كرد و بر راه راست حركت نمود و به سوى حكمت و دانش و پندِ نيكو، دعوت نمود .
۱۱۳۹.امام على عليه السلام :اى مردم ! خداوند تبارك و تعالى ، پيامبر صلى الله عليه و آله را به سوى شما فرستاد و به راستى و درستى، كتاب را بر او فرو فرستاده؛ در حالى كه شما از خواندن كتاب و آنچه فرو فرستاده، و از رسول و فرستنده اش بيگانه و ناآگاه بوديد ؛ به هنگام توقّف آمدن رسولان ، خواب طولانى و عميق ملّتها، فراگيرى نادانى و بروز فتنه ها و آشوبها ، شكسته شدن پيمانهاى محكم و نابينايى از حقيقت ، و انحراف بر اثر جور و ستم و زير پرده شدن ديندارى و شعله ور شدن آتش جنگ ؛ همزمان با پژمردگى و زردى گلستان هاى باغهاى جهان و خشكيدن شاخه درختان آن، خزان شدن و ريختن برگها، و نوميدى از ميوه دادن و فرو كشيدن آبها و چشمه سارها ، در حالى كه پرچمهاى هدايت، سرنگون شده بود و به جاى آن، پرچمهاى هلاكت برافراشته بود .
دنيا چهره عبوس به مردم نشان مى داد و روى دَرهم، به آنان پشت كرده بود و روى خوش نشان نمى داد ؛ ميوه اش آشوب بود، و خوراكش مردارِ گنديده، و لباس زيرينش بيم و هراس. و لباسِ رويين او، همه تيغ . شما مردم، قطعه قطعه شده بوديد ؛ ديده هاى مردم جهان، همه نابينا و روزگار همه سياه ؛ از خويشاوندان بريده ، خون يكديگر را مى ريختند و نوزادان دختر را زنده به گور مى كردند؛ زندگى خوش و آسايش و آرامش از ميان آنان رخت بربسته بود ؛ نه از درگاه حق، اميد ثوابى داشتند و نه از قهر او مى ترسيدند؛ زنده آنان، كورى پليد بود و مرده شان در لابه لاى آتش مى غلتيد . پس از اين، پيامبر صلى الله عليه و آلهنسخه اى از كتابهاى پيشين را برايشان آورد و آنچه از حقّ و درستى در دست داشتند، تأييد كرد و حلال و حرام را به خوبى از هم جدا نمود .