فصل پنجم: نشانه هاى خرد
۵ / ۱
لشكريان خرد و نادانى
۲۷۲.سماعه بن مهران: نزد امام صادق عليه السلام بودم و گروهى از دوستداران حضرت در آنجا حضور داشتند . سخن از خرد و نادانى به ميان آمد . امام صادق عليه السلام فرمود : «خرد و لشكريانش و نادانى و لشكريانش را بشناسيد تا هدايت يابيد ۱ » . سماعه گويد كه عرض كردم : «جانم به فدايت! نمى دانيم جز آنچه شما ما را بر آن آگاه ساختيد» .
آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود : «خداوند ، خرد را كه نخستين آفريده روحانى است ، از سمتِ راست عرش از نور خود بيافريد» . آن گاه بدو فرمود : «باز گرد» . پس برگشت. سپس به او گفت: «روى آور». پس روى آورد ۲ . سپس خداوند تبارك و تعالى فرمود : «آفريدم تو را آفريدنى بزرگ و بر همه مخلوقاتم، تو را گرامى داشتم» .
سپس [خداوند] نادانى را از درياى شور و ظلمانى بيافريد و به او گفت: «باز گرد». پس برگشت. سپس بدان فرمود : «روى آور». پس رو نياورد. خداوند به او فرمود : «بزرگى فروختى» ، پس بر او لعنت فرستاد . آن گاه براى خرد ، هفتادوپنج سرباز قرار داد . وقتى نادانى ، كرامتى را كه خداوند به عقل داد ، مشاهده كرد ، كينه او را به دل گرفت و گفت : «اى پروردگار ! اين آفريده اى است مانند من. او را آفريدى ، كرامت بخشيدى، نيرومند ساختى و من برخلاف اويم و نيرويى ندارم . به من هم سربازانى مانند عقل ببخشاى» . خداوند پذيرفت و فرمود : «اگر پس از آن نافرمانى كردى، تو و سربازانت را از رحمت خويش بيرون سازم» . جهل، رضايت داد. آنگاه خداوند به وى هفتادوپنج سرباز بخشيد. سربازانى كه خداوند به خرد بخشيد، عبارت اند از: خير كه او ياور عقل است و ضدّ آن شرّ است كه وزير جهل است ؛ ايمان كه ضدّش كفر است؛ تصديق و گواهى دادن كه ضدّ آن انكار و پنهان سازى است ؛ اميد كه ضدّ آن يأس و نااميدى است ؛ عدالت كه ضدّ آن ستم است ؛ خوشنودى كه ضدّ آن خشم است ؛ سپاسگزارى كه ضدّ آن ناسپاسى است ؛ طمع كه ضدّ آن نااميدى [از ديگران] است ؛ توكّل كه ضدّ آن آز است ؛ رأفت و مهربانى كه ضدّ آن قساوت و سنگدلى است ؛ رحمت كه ضدّ آن غضب است ؛ دانش كه ضدّ آن نادانى است ؛ فهم كه ضدّ آن حماقت است ؛ عفّت كه ضدّ آن پرده درى است ؛ زهد و بى ميلى كه ضدّ آن رغبت و ميل است ؛ رفق و مدارا كه ضدّ آن برهم زنى و بد رفتارى است ؛ هراس كه ضدّ آن جرأت داشتن و بى باكى است ؛ فروتنى كه ضدّ آن تكبّر است؛ و آرامى كه ضدّ آن شتابزدگى است؛ شكيبايى كه ضدّ آن نابردبارى است؛ خاموشى كه ضدّ آن پُرگويى است ؛ رام بودن كه ضدّ آن گردنكشى است؛ تسليم شدن كه ضدّ آن ترديد است ؛ صبر كه ضدّ آن بى تابى است ؛ چشم پوشى كه ضدّ آن كينه توزى است ؛ بى نيازى كه ضدّ آن تنگدستى است ؛ بياد آوردن كه ضدّ آن بى خبرى است؛ در خاطر نگه داشتن كه ضدّ آن فراموشى است ؛ مهرورزى كه ضدّ آن بريدن و جدايى است ؛ قناعت كه ضدّ آن حرص و آز است ؛ همدردى كه ضدّ آن دريغ داشتن است ؛ دوستى كه ضدّ آن دشمنى است ؛ پيمان دارى كه ضدّ آن خيانت است ؛ فرمانبردارى كه ضدّ آن نافرمانى است ؛ فروتنى كه ضدّ آن گردنكشى است ؛ سلامت كه ضدّ آن مبتلا بودن است ؛ دوستى كه ضدّ آن كينه ورزى است . راستگويى كه ضدّ آن دروغگويى است ؛ درستى كه ضدّ آن باطل است ؛ امانت كه ضدّ آن خيانت است ؛ پاكدلى كه ضدّ آن ناپاكدلى است ؛ دلاورى كه ضدّ آن درجا زدن است ؛ فهم كه ضدّ آن كودنى است ؛ معرفت كه ضدّ آن انكار است ؛ مدارا و رازدارى كه ضدّ آن فاش كردن راز است ؛ يكرويى كه ضدّ آن دغلى است ؛ پرده پوشى كه ضدّ آن فاش كردن است ؛ نماز گزاردن كه ضدّ آن تباه كردن است ؛ روزه گرفتن كه ضدّ آن روزه خوردن است ؛ جهاد كه ضدّ آن باز ايستادن از جنگ است ؛ حج گزاردن كه ضدّ آن پيمان شكستن است ؛ سخن نگه داشتن كه ضدّ آن سخن چينى است ؛ نيكى به پدر و مادر كه ضدّ آن آزردن آنان است ؛ حقيقت كه ضدّ آن رياكارى است ؛ نيكى كه ضدّ آن بدى است ؛ پوشيدگى كه ضدّ آن خودنمايى است ؛ تقيّه كه ضدّ آن بى پروايى است ؛ انصاف كه ضدّ آن جانبدارى باطل است ؛ پايدارى در امور كه ضدّ آن تجاوز است ؛ پاكيزگى كه ضدّ آن پليدى است ؛ حيا و آزرم كه ضدّ آن بى حيايى است ؛ ميانه روى كه ضدّ آن تجاوز از حدّ است ؛ آسودگى كه ضدّ آن خود را به رنج انداختن است ؛ آسان گيرى كه ضدّ آن سختگيرى است ؛ بركت داشتن كه ضدّ آن بى بركتى است ؛ تندرستى كه ضدّ آن بلا و گرفتارى است ؛ اعتدال كه ضدّ آن افزون طلبى است ؛ حكمت كه ضدّ آن پيروى از هواست ؛ سنگينى و متانت كه ضدّ آن سَبُكى است ؛ خوشبختى كه ضدّ آن نگونبختى است ؛ توبه كه ضدّ آن پافشارى بر گناه است ؛ آمرزش خواستن كه ضدّ آن طمع بيهوده بستن است ؛ مراقبت كه ضدّ آن سهل انگارى است ؛ دعا كه ضدّ آن خوددارى از دعاست ؛ شادابى كه ضدّ آن كسالت است ؛ خوشدلى كه ضدّ آن اندوهگينى است ؛ انس گرفتن كه ضدّ آن جدايى است ؛ سخاوت كه ضدّ آن بخيل بودن است .
همه اين سربازان عقل ، جز در پيامبر يا جانشين وى يا مؤمنى كه خداوند دلش را به ايمان آزموده جمع نخواهد شد ؛ امّا در ديگر دوستداران ما برخى از سربازان عقل جاى دارد، تا آنكه به كمال رسيده ، از جنود جهلْ پاك گردند . در اين هنگام، رتبه اى عالى نزد پيامبران و جانشينانشان خواهند يافت . دستيابى به اين مقام بلند ، به كمك عقل و سربازانش و دورى از جهل و سربازانش حاصل خواهد شد . خداوند ما و شما را براى پيروى و خوشنودى خويش، موفّق بدارد !
1.امام خمينى (ره) ، كتابى با عنوان «شرح حديث جنود عقل و جهل» نگاشته كه از سوى مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره) به چاپ رسيده است .
2.ملاّ صالح مازندرانى در شرح اين حديث نوشته است : خداوند خرد را فرمان داد از عالَم ملكوت و نورانى به دنياى تاريكى ها و شرور فرود آيد و به خواستنى هايى كه سازگار با او است ، توجه كند و در لذتهاى مطابق ميلش ، درنگ نمايد سپس عقل ، از آن رو كه مصلحتش در آن بود ، فرود آمد آن مصلحت عبارت است از آزمودن بندگان ، سامان بخشى به شهرها و آبادانى زمين .
اگر چنين نبود مردم بسان فرشتگان از ازدواج و تكثير نسل ، كشاورزى و آبادى زمين ، دست مى شُستند . و انگيزه آفرينش اين دسته از موجودات از ميان مى رفت ، چنانكه جانشينى زمين زائل مى شد . و نظام پاداش و كيفر نيز به هم مى ريخت و صفات خداوندى و حقيقت و آغازش چون عدالت ، انتقام ، جباريّت ، قهاريّت ، عفو و بخشش و مانند آن آشكار نمى گشت .
[وى در تفسير «پس بدو گفت رو آور پس رو نياورد» ، فرموده است :] خداوند او را پس از ادبار به روآوران و بازگشت به مقامات برتر و كرامت هاى بلند كه دست يابى بدان جز با تحول و دگرگونى از صورت پست به صورت برتر و حالت پست به حالت برتر و دنياى فانى به دنياى پايدار ممكن نيست ، فرمان داد .
چنانكه او را به سير و سلوك و پيمودن راه كمال تا مشاهده جلال خداوندى و ديدن انوار الهى و گشت و گذار در بهشت برين فرمان داد .
ليك او از پيمودن راه توشه و گردن نهادن به بندگى و استفاده از پند و نصيحت و دورى جُستن از رفتار زشت ، سر باز زد . زير كه در حجابهاى ظلمانى پنهان بود و در درياى بديها فرو رفته بود با اين گمان كه اين لذت هاى ظاهرى و خصلت هاى زشت كمال اوست .
از اينرو بدان مغرور شد و فخر فروشى كرد و آن را دستمايه بزرگى طلبى قرار داد .
شرح اصول كافى ، كتاب العقل و الجهل ، ص ۲۶۸ .