مشائی و صدرایی شباهتهایی در نتیجه این اثبات دیده میشود، اما شیوه استدلال این دو نظام فکری در برداشت صفات از لزوم وجود متفاوت است. پایه استدلال در این الگو، واجب الوجود دانستن خداوند از جمیع جهات است که میان ابن سینا و ملاصدرا مشترک است.۱
نظام مشائی
ابن سینا معتقد است اثبات واجب الوجود نه از جهت افعال و نه از جهت ثبوت حرکت برای خداوند نیست. پس آنچه به عنوان قیاس این دو مسئله در اثبات واجب الوجود به کار میرود دلیل به شمار نمی رود و بالاتر از آن، برهان محض نیز بر خداوند نمیتوان اقامه کرد، بلکه آنچه گفته شده قیاس شبیه به برهان است. او بر این باور است که تحلیل ذات و صفات الهی در مقایسه با افعال و حرکت راهی محکمتر و شبیهتر به برهان خواهد بود.۲
او صفات را لازمه واجب الوجود بودن خداوند میداند و اولین صفت در این سلسله را «واحد» نام میبرد. ایشان در تبیین معنا و جایگاه واحد معتقد است واحد مضاف و متکثر نیست، ماهیت نیز نداشته و «من حیث هو واحد و موجود» به خداوند نسبت داده میشود، ابن سینا از جمله لوازم قول به وجوب وجود را اثبات کمال مطلق و خیر مطلق برای خداوند میداند و صفات را بر همین اساس ثابت میداند.۳
پرسش مهم پیش روی این تحلیل آن است که از این دو نکته (واحد بودن خداوند و اثبات کمال و خیر مطلق) تنها اصل وجود صفات و کمالات ذاتی ثابت