دعوت ميكند و پس از مدّتي سكوت، به وي ميفرمايد: «از زندان كوفه برايم بگو كه چگونه جايي است؟». وي گفت: تنگ و متعفّن با بدترين زندانبانان! امام علیه السلام به وي فرمود: «فَإِنَّما أنتَ فِي السِّجنِ فَتُريدُ أن تَكونَ فيهِ في سَعَةٍ؟ امّا عَلمتَ أنَّ الدُّنيا سِجنُ المُؤمِنِ؟؛ همانا تو اكنون در زندان هستي. آيا ميخواهي درون آن، در گشايش باشي؟ آيا نميداني كه دنيا زندان مؤمن است؟».
۱
در اين بيان، به واقعيت زندگي ـ كه همان سختيهاي آن است ـ اشاره شده است. امام علیه السلام، با توجّه دادن آن شخص به اجتنابناپذيري سختيهاي زندگي و با تصحيح انتظار وي از زندگي، توان مقاومت وي را بالا ميبَرَد و از فشار رواني وي ميكاهد. اگر انسان بداند که دنيا جاي راحتي نيست، راحت زندگي ميكند و از ناملايمات، به تنگ نميآيد. پيامبر خدا صلی الله علیه وآله در اين باره ميفرمايد:
أيُّهَا النّاسُ! هذِهِ دارُ تَرَحٍ لا دارُ فَرَحٍ ودارُ التِواءٍ لا دارُ استِواءٍ، فَمَن عَرَفَها لَم يَفرَح لِرَجاءٍ ولَم يَحزَن لِشَقاءٍ.۲
هان اي مردم! اين [دنيا]، خانة رنج است، نه خانة سرور، و خانهاي است پيچيده، نه خانهاي ساده. از اين رو، هركس آن را بشناسد، با برآورده شدن آرزويي، مسرور نميشود و با ناكام شدن، اندوهگين نميگردد.
در اين بيان نوراني، امام علیه السلام، نخست به معرّفي واقعيّت دنيا پرداخته است و سپس به نقش شناخت و آگاهييابي از اين واقعيت اشاره ميکند و ميفرمايد كه: هماهنگي شناخت انسان با واقعيّت دنيا، موجب ميگردد كه نه از خوشيهايش سرمست شويم و نه از ناخوشيهايش غمين و افسرده. ميان اين دو واكنش نيز همبستگي وجود دارد. آنان كه از ناخوشيها شاكي و ناراضي ميشوند، در خوشيها نيز سرمست و مغرور ميگردند و هر دو واكنش، ريشه در شناخت نادرست و ناهماهنگ از نظام هستي دارد. دنيا، هم سختي دارد و هم خوشي. فقدان شناخت صحيح، موجب دو نابههنجاري ميشود: سرمستي در