كرد و رفت، ديگر به بازگشتش اميدى نيست، و آنچه مىآيد، دانسته نيست تا بتوان در انتظارش نشست. رنج دنيا، با خوشى پيوسته است، و بقاى آن، به فنا مىانجامد. شادىاش با اندوه آميخته است، و زندگى در آن، به ناتوانى و سستى ميانجامد.۱
با توجّه به مطالب بالا ميتوان نتیجه گرفت که لذایذ دنیوی، مشروط بر جهتگیری به سمت تعالی و سعادت، در بین لذات مجاز قرار ميگيرند و صاحب آن را به خوشی و سعادت رهنمون خواهند کرد. تجربة این گونه لذّت، بدون این که پیامد منفی داشته باشد، لذّتجویی انسان را ارضا ميکند و زمینة گرایش به اعتیاد را کاهش میدهد.
لذّت غیرمجاز
با توجّه به مفهوم لذّت مجاز ـ که مطرح شد ـ ، لذّتگرایی منفی نیز حکمش مشخّص ميشود. یک شیوة برخورد با لذّتهای مادی این است که از یک سو به ویژگی خوشایندی و رضایتمندیِ ظاهری آن توجّه شود و از سوی دیگر به استحقاق بهرهمندی بیحدّ و حساب از آن. عمده روایات نقل شده در خصوص لذّت، به طرق مختلف در نکوهش این نوع برخورد، سخن گفتهاند. شیوة برخورد احادیث با هرگونه کامجویی و لذّتهای حلال، همواره با احتياط و کنترل همراه بوده است. احادیث مربوط به موضوع تقسیم زمان برای اوقات روزانه، بخشی از زمان را برای استفاده بردن از آن در جهت هر گونه تفریح و امور لذّتبخش و حلال، مجاز ميشمارند.۲
در این بین، احادیث دیگری نیز به بیان دقیقتر موضوع پرداختهاند و آوردهاند که زمان مربوط به تفریح و لذّت، برای تجدید قوا بودن و به منظور شروع کردن دوبارة فعالیت در بخشهای قبلی است نه اين که صرفاً به منظور لذّت بردن باشد. مانند اين حدیث شریف
1.. انظُروا فِي الدُّنيا نَظَرَ الزّاهِدِ المُفارِقِ لَها، فَإِنَّها تُزيلُ الثّاوِيَ السّاكِنَ وتَفجَعُ المُترَفَ الآمِنَ، لا يُرجى مِنها ما تَوَلّى فَأَدبَرَ، ولا يُدرى ما هُوَ آتٍ مِنها فَيُنتَظَرَ، وُصِلَ البَلاءُ مِنها بِالرَّخاءِ، وَالبَقاءُ مِنها إلى فَناءٍ، فَسُرورُها مَشوبٌ بِالحُزنِ، وَالبَقاءُ فيها إلَى الضَّعفِ وَالوَهنِ
(الكافي، ج ۸، ص ۱۷، ح ۳؛ تنبيه الخواطر، ج ۲، ص ۳۹).
2.. للمؤمنِ ثلاثُ ساعاتٍ: فساعَةٌ يُناجِي فيها رَبَّهُ، و ساعَةٌ يَرُمُّ مَعاشَهُ، و ساعَةٌ يُخَلِّي بينَ نفسِهِ و بينَ لذّتها فيما يَحِلُّ و يَجمُلُ؛ مؤمن، اوقات خود را سه بخش مىكند: زمانى كه در آن با پروردگار خود به راز و نياز مىپردازد؛ زمانى كه به تحصيل معاش دست مىيازد؛ و زمانى كه به لذّتهاى حلال و نيكو مىگذراند
(نهج البلاغة، حکمت ۳۹۰).