101
درآمدي بر پيشگيري از اعتياد با رويکرد اسلامي

هيچ و پوچ مي‏دانند. اينان نمي‏دانند براي چه به دنيا آمده‏اند و براي چه بايد زندگي كنند؛ نه آفرينش را هدفمند مي‏دانند و نه هدفي براي خويش دارند. بحران بي‏معنايي براي چنين افرادي، خيلي سريع و شديد شكل مي‏گيرد و پيامدهاي خود را بر آنان تحميل مي‏كند.

ناتمام بودن معنا

حالت دوم، «ناتمام بودن معنا» است. اين وضعيت، مخصوص كساني است كه معنايي براي زندگي در نظر داشته‏اند، امّا وقتي به آن مي‏رسند، آن را بي‏ارزش‏تر از آن مي‏بينند كه به خاطرش زندگي كنند. اين وضعيت، هنگامي پيش مي‏آيد كه معناي انتخاب شده، توان توجيه به دنيا آمدن، زنده ماندن و مردن را نداشته باشد. ممكن است برخي معناها در آغاز، چنين نمايش دهند كه مي‏توانند فلسفة مرگ و حيات را توجيه كنند؛ ولي تا پايان راه، دوام نياورند. گروه اوّل، از آغاز، نااميد و افسرده مي‏شوند و گروه دوم، در نيمه‏هاي حيات. معناهاي ناتمام در آغاز، توليد حركت و نشاط مي‏كنند؛ امّا پس از آشكار شدن بي‏ارزشي آنها، موجب نااميدي و سرخوردگي مي‏شوند. معناي زندگي بايد با ارزش‏تر از خود زندگي باشد، چه رسد به يكي از اجزاي آن. آنچه مي‏خواهد فلسفة زندگي را توجيه كند، بايد فراتر از زندگي و ارزشمندتر از آن باشد. حتي ارزش معادل نيز نمي‏تواند توجيه كنندة حيات باشد. معناي زندگي، شبيه يك «معامله» است. آنچه يك معامله را توجيه‏پذير مي‏سازد، منفعت و سود آن است.
اگر معامله‏اي، زيان‏آور باشد و يا دست كم، سودآور نباشد، هيچ توجيهي براي انجام دادن آن وجود ندارد و هيچ انسان خردمندي به چنين معامله‏اي دست نمي‏زند. هر كاري كه مي‏خواهد انجام شود بايد فايده‏اي داشته باشد و گرنه انجام دادن آن، بي‏معناست. در بحث معناي زندگي نيز همين قاعده جريان دارد. معناي زندگي بايد ارزشي فراتر از خود زندگي داشته باشد. چيزي كه انسان، حاضر است به خاطر آن زندگي كند و به خاطر آن تلاش كند و حتي بميرد، بايد ارزشمندتر از زندگي باشد. در غير اين صورت، پديدة «زيان


درآمدي بر پيشگيري از اعتياد با رويکرد اسلامي
100

خوش‏بخت شدن، ديكته مي‏كند، انجام داده بودم، امّا هيچ دليلي براي ادامة زندگي نمي‏يافتم. نمي‏دانستم چرا زنده‏ام و چرا زنده بودنم مي‏تواند مهم باشد. زندگي، هيچ معنايي برايم نداشت. اين بحران شك و پريشاني، كم‌كم به تمامي جنبه‏هاي زندگي‏ام كشيده شد.
با خود فكر مي‏كردم، آيا به راستي زندگي كاملاً نسبي است؟ آيا همه‏اش همين است؟ پنجاه ـ هشتاد سالي از خوشي‏ها و ناخوشي‏هاي زودگذر [استفاده كردن]، كار كردن، خوابيدن، خوردن، لذّت‌ بردن از خوشي‏هاي زميني و همين، و بعد انگار نه انگار كه روزي زنده بوده‏اي؟! اگر چنين است پس اصلاً چرا بايد زندگي كرد؟ چرا خودكشي نكرد و به همة اينها خاتمه نداد؟ چرا بايد براي زندگي بي‏هدف، تلاش بيهوده كرد؟ چرا بايد خوب بود؟ چرا بايد به فكر سلامتي بود؟ اگر قرار باشد كه دير يا زود همه چيز با رود زندگي شسته و برده شود، اصلاً چرا بايد تلاش كرد؟ هرچه مي‏گذشت، همه چيز بيشتر غير قابل تحمّل مي‏شد و مرا به اين نتيجه مي‏رساند كه زندگي به راستي، ارزش زيستن ندارد.۱
اين، نشان‏دهندة نقش مؤثّر معنا در نشاط و شادابي زندگي است. آلپورت مي‏گويد:
امروزه در اروپا روان‏شناسان و روان‌پزشكان، آشكارا از فرويد (كه ناكامي جنسي را علّت ناراحتي‏هاي رواني مي‏داند)، روي برگردانده‏اند و به «هستي درماني» روي آورده‏اند كه مكتب «معنا درماني» يكي از آنهاست.۲

دو. ابعاد معنا

مسئلة معنا چند حالت پيدا مي‏كند که در ادامه به بررسی آنها می‌پردازیم:

فقدان معنا

اين حالت، مخصوص كساني است كه از آغاز، معنايي براي حيات نمي‏يابند و زندگي را

1.. روان‌شناسي شادي، ص‏۱۳.

2.. انسان در جستجوي معنا، ص‏۴.

  • نام منبع :
    درآمدي بر پيشگيري از اعتياد با رويکرد اسلامي
    سایر پدیدآورندگان :
    عباس پسندیده و محمدرضا کیومرثی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قک
    تاریخ انتشار :
    1392
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 16499
صفحه از 245
پرینت  ارسال به