۹۲۲.الخرائج و الجرائحـ به نقل از جعيل اشجعى ـ: در يكى از غزوات ، همراه پيامبر خدا بودم . [به من] فرمود : «اى صاحب اسب! ما را ببر» . گفتم : اى پيامبر خدا! لاغر و ناتوان است . ايشان با شلاقى كه در دست داشت ، آهسته بر آن زد و گفت : «خدايا! او را بركت بده!».
ديدم كه نمى توانم سر او را مهار كنم تا از ديگران جلو نزند، و از زاد و ولد آن ، دوازده هزار كسب كردم.
۹۲۳.إعلام الورى :عبد اللّه بن جعفر گويد : ... پيامبر خدا پيش ما آمد ، در حالى كه من مشغول فروش گوسفندى براى برادرم بودم . فرمود : «خدايا! در معامله اش بركت قرار بده!» . چيزى نفروختم و چيزى نخريدم ، مگر آن كه برايم بركت داشت.
ب ـ بركت دعاى امام على
۹۲۴.المناقبـ به نقل از مادر عبد اللّه بن جعفر ۱ ـ: حامله بودم كه به على عليه السلامگذر كردم . مرا فرا خواند و دست بر شكمم كشيد و گفت : «خدايا! فرزند را پسرى خجسته و بابركت قرار بده!» . من يك پسر به دنيا آوردم.