۹۲۰.امام كاظم عليه السلامـ در بيان معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله براى گروهى از يهود ـ: ايشان به خانه اُمّ شريك رفت . وى ظرفى آورد كه اندكى روغن در آن بود. پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحابش از آن خوردند، سپس پيامبر صلى الله عليه و آله براى آن زن دعا كرد كه بركت يابد . آن زن تا زنده بود ، آن ظرف ، از روغن پر مى شد.
۹۲۱.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از هشام به حبيش بن خويلد ـ: پيامبر خدا به قصد هجرت به مدينه ، از مكّه خارج شد . ابو بكر و غلامش (عامر بن فُهَيره) و راهنماى آن دو (عبد اللّه بن اُرَيقطِ ليثى) بر دو خيمه اُمّ مَعبَد خُزاعى ، گذر كردند . او زنى بود آشكار و زرنگ كه جلوى خيمه مى نشست و به ديگران آب و غذا مى داد.
از او پرسيدند كه آيا گوشت و خرما دارد تا از وى بخرند . [ولى] از اينها چيزى نزد او نبود . آنان هم توشه خود را تمام كرده بودند .
پيامبر خدا به گوسفندى كه گوشه خيمه بود ، نگاه كرد و فرمود : «اُمّ معبد! اين گوسفند چيست؟» . گفت : گوسفندى است كه ناتوانى ، آن را از گوسفندان ديگر ، جا گذاشته است.
[پيامبر صلى الله عليه و آله] پرسيد : «شير دارد؟» . گفت : او ناتوان تر از اين است .
فرمود : «اجازه مى دهى آن را بدوشم؟» . گفت : پدر و مادرم فدايت! اگر فكر مى كنى كه شيرى دارد ، بدوش.
پيامبر خدا آن گوسفند را فرا خواند . دست خود را بر پستانش كشيد و خدا را نام برد و درباره گوسفند دعا كرد . پستان گوسفند ، پر از شير شد و از آن ، جارى گشت . [پيامبر صلى الله عليه و آله] ظرفى را كه طايفه را سيراب مى كرد ، طلبيد . آن گاه شير فراوانى از آن دوشيد ، تا آن كه از ظرف بالا آمد . از آن شير ، به آن زن نوشانيد و به اصحاب خود هم نوشاند تا همه سيراب شدند.
[ پيامبر صلى الله عليه و آله ، گوسفند را] دوباره دوشيد تا آن ظرف را پر كرد . سپس آن را پيش زن گذاشت و بهاى آن را پرداخت . آن گاه از آن جا كوچ كردند.
چيزى نگذشت كه شوهر آن زن ، ابو معبد ، آمد تا بُزهايى را ببرد كه از لاغرى ، آشفته حال بودند و مغز استخوانشان اندك بود . چون شير را ديد ، شگفت زده گفت : اُمّ معبد! اين شير از كجاست؟ [اين ]گوسفند كه تنها در كنارى است و در خانه ، [گوسفند] شيردهى نيست ! [اُمّ معبد] گفت : نه ، به خدا! مردى بر ما گذر كرد كه پُربركت بود و چنين و چنان بود.