داده است! ۱ دليل اين عدّه آن است كه روايت از چنين كسانى ، موجب ترويج عقيده فاسد آنان و ستودن نام آنان مى شود . ۲
۲ . قبول روايت از آنان ، مطلقا . از قائلان به اين قول ، نامى برده نشده است و تنها به برخى از اهل علم نسبت داده شده است .
۳ . قبول روايت از آنان ، در صورتى كه براى پيشبرد مذهب خود و يا اهل مذهب خود ، دروغ را حلال نشمرَند ، چه مبلّغ و دعوت كننده به بدعتشان باشند و يا چنين نباشند ، و قبول نكردن در غير اين صورت . اين قول را به شافعى نسبت داده اند ۳ ؛ زيرا وى گفته است كه شهادت اهل هوا (بدعت) را قبول مى كند ، به جز فرقه خطّابيه شيعه ؛ زيرا آنان ، شهادت باطل و دروغ را براى موافقان خود ، جايز مى شمارند ۴ . همچنين حكايت شده كه اين قول مذهب ابن ابى ليلى (م ۱۴۸ ق) ۵ و سفيان ثورى و قاضى ابو يوسف (م ۱۸۲ ق) ۶ نيز بوده است ۷ . حتى برخى ۸ اين قول را به اكثر اهل حديث نسبت داده اند . ۹
1.همان جا .
2.فتح المغيث ، السخاوى ، ج۱ ، ص۳۵۷ .
3.همان جا ؛ تدريب الراوى ، ج۱ ، ص۱۷۶ .
4.الكفاية فى علم الرواية ، ص۱۲۰ .
5.ابو عبد الرحمان محمّد بن عبد الرحمان بن ابى ليلى انصارى كوفى ، فقيه و محدّث است . اغلب علماى دانش رجال ، وى را به خاطر حافظه بدش تضعيف كرده اند (ر . ك : ميزان الاعتدال ، ج ۳ ، ص ۶۱۳ ، ش ۷۸۲۵ ، تقريب التهذيب ، ص ۵۷۵ ، ش ۶۰۸۱ ؛ طبقات الحفّاظ ، ص ۸۸ ، ش ۱۵۸) .
6.ابو يوسف يعقوب بن ابراهيم انصارى كوفى ، فقيه و محدّث و قاضى هارون الرشيد بود . در ابتدا از اصحاب حديث بود و نزد ابن ابى ليلى فقه را فرا گرفت ، سپس در شمار «أصحاب الرأى» درآمد و نزد ابو حنيفه ، فقه آموخت و تا آخر عمر ، ملازم وى بود (ر . ك : ميزان الاعتدال ، ج ۴ ، ص ۴۴۷ ، ش ۹۷۹۴ ؛ طبقات الحفّاظ ، ص ۱۳۶ ، ش ۲۶۰) .
7.مراد ، حاكم نيشابورى است .
8.فتح المغيث ، السخاوى ، ج۱ ، ص۳۵۹ .