حديث و علم ، چون : على بن مَديَنى (۱۶۱ ـ ۲۳۴ ق) ۱ ، بخارى (۱۹۴ ـ ۲۵۶ ق) ، مسلم (۲۰۴ يا ۲۰۶ ـ ۲۶۱ ق) ، نسايى (۲۱۵ ـ ۳۰۳ ق) ۲ ، ابن ابى حاتم رازى (۲۴۰ ـ ۳۲۷ ق) ۳ ، ابن عدى (۲۷۷ ـ ۳۶۵ ق) ۴ و بسيارى ديگر از علما به اين امر مهم ، اهتمام ورزيده ، كتاب هاى زيادى در اين باره تأليف نموده اند . بنا بر اين ، اگر تفحّص در احوال رجال و جرح و تعديل آنان جايز نمى بود و از مصاديق غيبت محرّم شمرده مى شد ، اصحاب كه به اتّفاق اهل سنّت ، عادل ترين و با فضيلت ترين انسان ها بوده اند ، مرتكب آن نمى گرديدند و تابعيان و پس از آنها ائمه اهل حديث و علم نيز بدان اشتغال نمى ورزيدند ، وگرنه ـ العياذ باللّه ـ بايد گفت كه همه آنها از عدالت خارج شده اند و مسلما حتى يك تن از اهل سنّت نيز نمى تواند ملتزم به چنين معنايى شود و اين ، بيان كننده آن است كه مستند فعل آنان ، نصوصى از قرآن و سنّت بوده كه مهم ترين آنها نقل گرديد .
گفتار چهارم : علم رجال و علوم همگن
برخى از علما ، دانش رجال را از جهتى از فروع علم تاريخ و از جهتى ديگر ، از فروع علم حديث دانسته اند ۵ . در اين ميان ، مناسبت علم رجال با علم حديث ، به واسطه اشتراك در غايت و هدف (يعنى تميز حديث صحيح از غير صحيح و حفظ شريعت اسلام از تخريب) بيشتر محسوس است تا آن جا كه گفته شده كه سير در معانى احاديث براى فهم آنها ، نصف علم حديث است و شناخت رجالى كه
1.براى آگاهى از شرح حال وى ، ر . ك : فصل ششم ، ص ۲۳۴ .
2.براى آگاهى از شرح حال وى ، ر . ك : فصل ششم ، ص ۲۴۶ .
3.براى آگاهى از شرح حال وى ، ر . ك : فصل ششم ، ص ۲۴۹ .
4.براى آگاهى از شرح حال وى ، ر . ك : فصل ششم ، ص ۲۵۲ .
5.كشف الظنون ، ج۱ ، ص۲۳ (به نقل از ملاّ ابو الخير) .