«لا يعتبر به» ، «لا يعتبر بحديثه» ، «ليس بثقة» و«غير ثقة ولا مأمون» .
دو لفظ «فيه نظرٌ» و «سكتوا عنه» ، در مرتبه ششم از الفاظ جرح ـ كه ضعيف ترين الفاظ جرح اند ـ قرار مى گيرند ؛ امّا چنان كه سخاوى گفته است ، بخارى در اغلب موارد ، اين دو لفظ را در مورد كسانى كه حديث آنان ترك مى شود (يعنى متروك الحديث اند) ، استعمال كرده است ۱ و حتى ابن كثير گفته است كه اين دو لفظ در نزد بخارى ، از پست ترين و بدترين الفاظ جرح بوده اند ۲ . بنا بر اين ، تنها به خاطر استعمال خاصّ بخارى ، اين دو لفظ در اين مرتبه (يعنى مرتبه سوم) وبلكه در مرتبه دوم قرار مى گيرند .
مرتبه چهارم ، توصيف به الفاظ : «رُدّ حديثه» ، «ردّوا حديثه» ، «مردود الحديث» ، «ضعيف جدا» ، «واهٍ بمرّةٍ» ۳ ، «طرحوا حديثه» ، «فلان ارْمِ به» ۴ ، «مطروح الحديث» ، «مطروح» ، «لا يكتب حديثه» ، «لا تحلّ كتابة حديثه» ، «لا تحلّ الرواية عنه» ، «ليس بشى ء» ۵ ، «لا شى ء» ، «لا يساوى فلسا» و«لا يساوى شيئا» .
مرتبه پنجم ، توصيف به الفاظِ : «ضعيف» ، «منكر الحديث» ۶ ، «له ما ينكر» ، «له
1.فتح المغيث ، السخاوى ، ج۱ ، ص۳۹۹ .
2.الباعث الحثيث ، ص۱۰۷ .
3.«باء» در اين لفظ ، زايد و براى تأكيد است و معناى آن چنين است كه موصوف به اين لفظ ، جدا و بدون ترديد (به قول واحد) ضعيف است .
4.يعنى حديث موصوف به اين لفظ ، مردود است و از آن ، دورى جُسته مى شود ، حتى در صورت تعدّد طُرُق .
5.جمهور علما ، اغلب ، اين لفظ را در جرح شديد راويان استعمال كرده اند و مرادشان آن است كه موصوف به اين عبارت ، هيچ بهره اى از عدالت و حفظ و اتقان ندارد ؛ ليكن مراد ابن معين ـ كه بيش از ساير علما ، اين عبارت را استعمال كرده ـ ، از استفاده اين عبارت ، آن بوده كه احاديث موصوف به اين عبارت ، اندك بوده ، يعنى كثير الروايه نبوده است . بنا بر اين ، در اصطلاح خاصّ ابن معين ، اين عبارت ، منافاتى با وثاقت راوى ندارد .
6.مراد متأخّران از اين لفظ ، راوى اى ضعيف است كه روايت هاى زيادى را كه مخالف روايات ثقات است ، روايت كرده ؛ ليكن در نزد برخى از قدما (بخصوص احمد بن حنبل) ، به معناى تفرّد راوى در نقل حديث است ، ولو آن كه آن راوى ، ثقه باشد و تنها به نقل يك روايت ، تفرّد جُسته باشد . بنا بر اين ، لفظ مذكور در نزد قدما ، از الفاظ جرح نبوده ، به غير از بخارى كه بر خلاف ساير متقدّمان ، آن را حتى در موضع جرحى ، شديدتر از استعمال متأخّران استعمال كرده است ؛ زيرا خود وى چنان كه سخاوى در فتح المغيث (ج۱ ، ص۴۰۰) نقل كرده است ، آن را به معناى عدم حلّيت نقل روايت از كسانى كه وى آنان را موصوف به آن مى كند ، تفسير كرده است .