مى گرديد ، عالم رجالى مزبور ، وى را در شمارِ متوسّطان ذكر مى كرد .
از نمونه هاى روشن جرح و تعديلى كه در كلامى متّصل نقل گرديده و معناى نسبيت جرح و تعديل را به وضوح در آن مى توان يافت ، آن است كه عثمان دارمى مى گويد كه از ابن معين ، در مورد نقل و روايت علاء بن عبد الرحمان از پدرش پرسيدم كه حديث آن دو چگونه است؟ ابن معين در پاسخ گفت : «اشكالى ندارد» و من گفتم ، آيا علاء بن عبد الرحمان نزد تو عزيزتر است يا سعيد مقبرى؟ ابن معين گفت : «سعيد ، اوثق است وعلاء ، ضعيف است» . بنا بر اين ، واضح است كه مراد ابن معين از إطلاق «ضعيف» بر علاء ، ضعف مطلق وى نيست ؛ زيرا پيش از اين در مورد وى گفته است : «لا بأس به» ؛ بلكه مراد وى آن بوده كه علاء نسبت به سعيد مقبرى ، ضعيف بوده است .
احتمال دومى كه در مسئله وجود دارد ، تغيير اجتهاد عالم رجالى است ؛ يعنى آن هنگامى كه عالم رجالى اى به تعديل راوى اى اقدام مى كند ، رأى وى بر عدالت آن راوى بوده است و زمانى كه به جرح وى اقدام كرده است ، رأى وى به مجروح بودن و ضعف آن راوى تعلّق گرفته است .
خلاصه كلام سخاوى و نتيجه اى كه از آن مى توان گرفت ـ چنان كه خود سخاوى به آن اشاره كرده است ـ چنين است كه به واسطه همين دو احتمال اساسى نمى توانيم در اين مسئله ، ضابطه اى كلّى قرار بدهيم ؛ بلكه در هر مورد خاصى مى بايد جداگانه به بحث و بررسى بپردازيم تا اگر از قراين و شواهد چنين به دست آمد كه تعارض جرح و تعديل نسبى بوده و تعارضشان حقيقى نيست ، حمل بر نسبيت جرح و تعديل شود نه تغيير اجتهاد ، چنان كه در عمل نيز اكثر جرح و تعديل هاى متعارض از يك عالم رجالى ، بر همين نسبيت جرح و تعديل حمل گرديده است و اگر علم پيدا كرديم كه جرح و تعديل متعارض ، از باب تغيير اجتهاد عالم رجالى و رأى وى است ، به رأى اخير (متأخّر) وى (اعم از آن كه جرح باشد