315
حکمت نامه سالمند (و اندرزنامه جوان)

۱۴ / ۱۲‏

حقیقت بندگی

۳۹۱.مشکاة الأنوار ـ به نقل از عُنوان بصرى که پیر سال‏خورده‏ای نود و چهارساله بود ـ: من سال‏ها به محضر درس مالک بن اَنَس آمد و شد داشتم؛ امّا وقتى [امام] جعفر صادق علیه السلام به مدینه آمد، به مجلس درس ایشان رفتم و دوست داشتم همچنان که از مالک بهره گرفته بودم، از ایشان نیز بهره‏مند شوم. روزى به من فرمود: «من آدم گرفتارى هستم (ارباب رجوع، زیاد دارم) و با این حال، در هر ساعتى از ساعات شب و روز براى خودم اوراد و اذکاری دارم. مرااز ذکر گفتن، باز ندار. از همان مالک، علم بیاموز و همچون گذشته پیش او برو».
من از این سخن، غمگین شدم و ایشان را ترک کردم و با خود گفتم: اگر در من حُسنى مى‏دید، مرا از آمد و رفت پیش خود و فرا گرفتن دانش از خویش نمى‏راند. پس به مسجد پیامبر صلی الله علیه و اله رفتم و به ایشان سلام دادم. سپس از [کنار] قبر به روضه[ی حرم پیامبر صلی الله علیه و اله] باز گشتم و آن جا دو رکعت نماز خواندم و گفتم: خدایا، خداوندا! از تو مى‏خواهم که دل جعفر را به من متمایل و مهربان گردانى و از دانش او، آن چیزی را روزی‏ام فرمایى که در پرتو آن به راه راست تو ره‏نمون شوم. آن گاه غم‏زده به خانه‏ام باز گشتم و چون دلم از عشق و محبّت جعفر پر شده بود، دیگر به درس مالک بن اَنَس هم نرفتم.
از خانه‏ام فقط براى خواندن نماز واجب بیرون مى‏رفتم، تا آن که سرانجام، صبرم تمام شد و حوصله‏ام سر آمد. بعد از آن که نماز عصر را خواندم، کفش‏هایم را پوشیدم و ردایم را بر تن کردم و به طرف خانه جعفر رفتم. چون به درِ منزل او رسیدم، در زدم. خدمتکارش بیرون آمد و گفت: چه مى‏خواهى؟ گفتم: سلام بر شریف! خدمتکار گفت: ایشان در حال خواندن نمازند. مقابل در نشستم. دیرى نگذشت که خدمتکار بیرون آمد و گفت: به امید خدا، وارد شو. من داخل خانه رفتم و به ایشان سلام کردم. جواب سلامم را داد و فرمود: «بنشین، خدا تو را بیامرزد!». من نشستم. امام علیه السلام مدّتى سر به زیر افکند و آن گاه سرش را بلند کرد و فرمود: «کُنیه‏ات چیست»؟
گفتم: ابو عبد اللّٰه.
فرمود: «خداوند، کُنیه‏ات را راست و استوار بدارد و تو را برای [رسیدن به] رضای خدا توفیق دهد!».
با خودم گفتم: اگر از دیدار با او و سلام گفتن به او براى من بهره‏اى جز همین دعا نباشد، باز هم بهره زیادى برده‏ام.
ایشان دوباره سرش را مدّتی پایین انداخت. سپس آن را بلند کرد و فرمود: «ای ابو عبد اللّٰه! چه مى‏خواهى؟».
گفتم: من از خداوند خواستم که دل تو را نسبت به من متمایل و مهربان گرداند و از دانش تو روزی‏ام فرماید و امیدوارم که خداوند متعال، خواهشى را که از او در باره شریف کردم، اجابت کرده باشد.
فرمود: «اى ابو عبد اللّٰه! دانش به آموختن نیست؛ بلکه نورى است که در دل کسی می‌افتد که خداوند ـ تبارک و تعالى ـ خواهان هدایتش باشد. بنا بر این، اگر خواهان دانش هستى، پیش از هر چیز، حقیقت عبودیت را در جان خودت جستجو کن و علم را با به کاربستن آن بجوى و از خداوند فهم بخواه تا به تو بفهماند».
گفتم: اى شریف (آقا)!
فرمود: «بگو، اى ابو عبد اللّٰه!».
گفتم: اى ابو عبد اللّٰه! حقیقت عبودیت چیست؟
فرمود: «سه چیز: [اوّل] این که بنده در آنچه خداوند به او عطا فرموده است، براى خود مالکیتى قائل نباشد؛ زیرا بندگان و غلامان، مالک چیزى نیستند. آنان مال را مال خدا مى‏دانند و آن را در هر جا که خداوند فرموده است، به مصرف مى‏رسانند. [دوم، این که] بنده براى خود، تدبیر و چاره‏اندیشى نکند و [سوم، این که] همه سرگرمى و اشتغالش به چیزى باشد که خداوند متعال او را به انجام دادن آن، فرمان داده یا از انجام دادن آن، نهى فرموده است؛ زیرا هر گاه بنده در آنچه خداوند متعال به او داده، براى خود مالکیتى قائل نباشد، انفاق کردن آنها در مواردى که خداوند فرمان به انفاق داده، برایش آسان مى‏شود و هر گاه بنده تدبیر و چاره‏گرى کار خود را به مدبّر خویش وا گذارد، گرفتاری‏هاى دنیا بر وى آسان می‏گردند و هر گاه بنده به اوامر و نواهى خدا سرگرم شود، دیگر فرصتى براى ستیزه‏گرى و فخرفروشى با مردم پیدا نمى‏کند. پس هر گاه خداوند، بنده را با این سه خصلت بنوازد، دنیا و شیطان و مردم به چشم او خوار می‏آیند و دنیا را براى فزون‏خواهى و فخرفروشى نمی‏جوید و چشمش به دنبال جاه و جلال داشتن پیش مردم نخواهد بود و روزگار خویش را بیهوده نمی‏گذراند. این، نخستین پلّکان پرهیزگارى است. خداوند متعال فرموده است: (آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى‏دهیم که خواهان برترى و تبهکارى در زمین نیستند و فرجام [نیک] از آنِ پرهیزگاران است)».
گفتم: اى ابو عبد اللّٰه! به من سفارشى بفرما.
فرمود: «تو را به نُه چیز سفارش مى‏کنم که اینها سفارش من به جویندگان راه خداوند متعال است و از خداوند مى‏خواهم که تو را در به کار بستن آنها توفیق دهد. سه چیز از این نُه چیز به ریاضت نفْس مربوط مى‏شوند و سه چیز به بردبارى و سه تای دیگر به دانش. اینها را حفظ کن و زنهار که ناچیزشان شمارى».
دلم را به کلّى به ایشان سپردم. فرمود: «آن سه چیز که به ریاضت مربوط مى‏شوند، اینها هستند: از خوردن آنچه بِدان میل و اشتها ندارى، خوددارى کن؛ زیرا این کار حماقت و کودنى به بار مى‏آورد. [دیگر، آن که] تا گرسنه نشده‏اى، غذا نخور و هر گاه غذا خوردى، حلال بخور و نام خدا را ببَر و این حدیث پیامبر خدا صلی الله علیه و اله را به یاد آور که: «آدمى هیچ ظرفى را بدتر از شکم خویش پر نکرده است!»؛ امّا چون چاره‏اى از خوردن نیست، پس یک سوم معده را براى غذا، یک سوم دیگر را براى نوشیدنى و یک سوم هم براى هوا باشد.
آن سه چیز که به بردبارى مربوط مى‏شوند، اینها هستند: چنانچه کسى به تو گفت: اگر یکى بگویى، ده تا مى‏شنوى، در پاسخش بگو: اگر ده تا بگویى، یکى هم نخواهى شنید. اگر کسى به تو ناسزا گفت، به او بگو: اگر آنچه مى‏گویى، راست است، از خداوند مى‏خواهم که مرا بیامرزد و اگر دروغ است، از خداوند مى‏خواهم که تو را بیامرزد. [سوم، این که] اگر کسى به تو سخن زشتى گفت، تو او را نصیحت و ارشاد کن.
و آن سه چیز که به دانش مربوط مى‏شوند، اینها هستند: آنچه نمى‏دانى، از دانشمندان بپرس و زنهار که به قصد مجادله و آزمودن، از ایشان سؤالى کنى! زنهار که بر اساس رأىِ خود کارى کنى! در کارها تا جایى که راه دارد، به احتیاط عمل کن. از فتوا دادن بگریز، چنان که از شیر مى‏گریزى و گردن خود را پلى براى مردم قرار مده.
اینک، اى ابو عبد اللّٰه! برایت خیرخواهی کردم. برخیز و مرا تنها بگذار و ورد و ذکرم را بر من تباه مکن؛ زیرا من مردى هستم که در باره نفْس خود، بخل و مضایقه مى‏ورزم. بدرود».


حکمت نامه سالمند (و اندرزنامه جوان)
314

۱۴ / ۱۲‌

حَقیقَةُ العُبودِیَّةِ

۳۹۱.مشكاة الأنوار عن عنوان البصريّـ وكانَ شَيخاً كَبيراً قَد أتىٰ عَلَيهِ‏ أربَعٌ‏ وتِسعونَ سَنَةً ـ: كُنتُ أختَلِفُ إلىٰ مالِكِ بنِ أنَسٍ سِنينَ، فَلَمّا حَضَرَ جَعفَرٌ الصّادِقُ علیه السلام المَدينَةَ اختَلَفتُ إلَيهِ وأحبَبتُ أن آخُذَ عَنهُ كَما أخَذتُ مِن مالِكٍ، فَقالَ لي يَوماً: إنّي رَجُلٌ مَطلوبٌ ومَعَ ذٰلِكَ لي أورادٌ في كُلِّ ساعَةٍ مِن آناءِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ، فَلا تَشغَلني عَن وِردي، فَخُذ عَن مالِكٍ وَاختَلِف إلَيهِ كَما كُنتَ تَختَلِفُ إلَيهِ.
فَاغتَمَمتُ مِن ذٰلِكَ وخَرَجتُ مِن عِندِهِ وقُلتُ في نَفسي: لَو تَفَرَّسَ فِيَّ خَيراً لَما زَجَرَني عَنِ الاِختِلافِ إلَيهِ وَالأَخذِ عَنهُ، فَدَخَلتُ مَسجِدَ الرَّسولِ صلی الله علیه و اله وسَلَّمتُ عَلَيهِ، ثُمَّ رَجَعتُ مِنَ القَبرِ إلَى الرَّوضَةِ وصَلَّيتُ فيها رَكعَتَينِ، وقُلتُ: أسأَلُكَ يا اللّهُ يا اللّهُ أن تَعطِفَ عَلَيَّ قَلبَ جَعفَرٍ وتَرزُقَني مِن عِلمِهِ ما أهتَدي بِهِ إلىٰ صِراطِكَ المُستَقيمِ. ورَجَعتُ إلىٰ‏ داري مُغتَمّاً حَزيناً، ولَم أختَلِف إلىٰ‏ مالِكِ بنِ أنَسٍ لِما اُشرِبَ قَلبي مِن حُبِّ جَعفَرٍ، فَما خَرَجتُ مِن داري إلّا إلَى الصَّلاةِ المَكتوبَةِ حَتّىٰ‏ عيلَ صَبري۱، فَلَمّا ضاقَ صَدري تَنَعَّلتُ وتَرَدَّيتُ وقَصَدتُ جَعفَراً، وكانَ بَعدَما صَلَّيتُ العَصرَ، فَلَمّا حَضَرتُ بابَ دارِهِ استَأذَنتُ عَلَيهِ، فَخَرَجَ خادِمٌ لَهُ فَقالَ: ما حاجَتُكَ؟ فَقُلتُ: السَّلامُ عَلَى الشَّريفِ، فَقالَ: هُوَ قائِمٌ في مُصَلّاهُ، فَجَلَستُ بِحِذاءِ بابِهِ، فَما لَبِثتُ إلّا يَسيراً إذ خَرَجَ‏ خادِمٌ لَهُ، قالَ: ادخُل عَلىٰ‏ بَرَكَةِ اللّهِ، فَدَخَلتُ وسَلَّمتُ عَلَيهِ، فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ. وقالَ: اجلِس غَفَرَ اللّهُ لَكَ، فَجَلَستُ، فَأَطرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ وقالَ: أبو مَن؟
قُلتُ: أبو عَبدِاللّهِ.
قالَ: ثَبَّتَ اللّهُ كُنيَتَكَ ووَفَّقَكَ لِمَرضاتِهِ.
قُلتُ في نَفسي: لَو لَم يَكُن لي مِن زِيارَتِهِ وَالتَّسليمِ عَلَيهِ غَيرُ هذَا الدُّعاءِ لَكانَ كَثيراً.
ثُمَّ أطرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ: يا أبا عَبدِاللّهِ، ما حاجَتُكَ؟ قُلتُ: سَأَلتُ اللّه أن يَعطِفَ قَلبَكَ عَلَيَّ ويَرزُقَني مِن عِلمِكَ، وأرجُوَ أنَّ اللّهَ تَعالىٰ‏ أجابَني فِي الشَّريفِ ما سَأَلتُهُ.
فَقالَ: يا أبا عَبدِ اللّهِ، لَيسَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ، إنَّما هُوَ نورٌ يَقَعُ في قَلبِ مَن يُريدُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالىٰ‏ أن يَهدِيَهُ، فَإِن أرَدتَ العِلمَ فَاطلُب أوَّلاً مِن نَفسِكَ حَقيقَةَ العُبودِيَّةِ، وَاطلُبِ العِلمَ بِاستِعمالِهِ، وَاستَفهِمِ اللّهَ يُفهِمكَ.
قُلتُ: يا شَريفُ.
فَقالَ: قُل يا أبا عَبدِاللّهِ.
قُلتُ: يا أبا عَبدِاللّهِ، ما حَقيقَةُ العُبودِيَّةِ؟ قالَ: ثَلاثَةُ أشياءَ: أن لا يَرَى العَبدُ لِنَفسِهِ فيما خَوَّلَهُ اللّهُ إلَيهِ مِلكاً؛ لِأَنَّ العَبيدَ لا يَكونُ لَهُم مِلكٌ، يَرَونَ المالَ مالَ اللّهِ يَضَعونَهُ حَيثُ أمَرَهُمُ اللّهُ تَعالىٰ‏ بِهِ، ولا يُدَبِّرُ العَبدُ لِنَفسِهِ تَدبيراً، وجُملَةُ اشتِغالِهِ فيما أمَرَهُ اللّهُ تَعالىٰ‏ بِهِ ونَهاهُ عَنهُ، فَإِذا لَم يَرَ العَبدُ لِنَفسِهِ فيما خَوَّلَهُ اللّهُ تَعالىٰ‏ مِلكاً هانَ عَلَيهِ الإِنفاقُ فيما أمَرَهُ اللّهُ تَعالىٰ‏ أن يُنفِقَ فيهِ، وإذا فَوَّضَ العَبدُ تَدبيرَ نَفسِهِ عَلىٰ‏ مُدَبِّرِهِ هانَ عَلَيهِ مَصائِبُ الدُّنيا، وإذَا اشتَغَلَ العَبدُ بِما أمَرَهُ اللّهُ تَعالىٰ‏ ونَهاهُ لا يَتَفَرَّغُ مِنهُما إلَى المِراءِ وَالمُباهاةِ مَعَ النّاسِ، فَإِذا أكرَمَ اللّهُ العَبدَ بِهٰذِهِ الثَّلاثِ هانَ عَلَيهِ الدُّنيا وإبليسُ وَالخَلقُ، ولا يَطلُبُ الدُّنيا تَكاثُراً وتَفاخُراً، ولا يَطلُبُ عِندَ النّاسِ عِزّاً وعُلُوّاً، ولا يَدَعُ أيّامَهُ باطِلاً، فَهٰذا أوَّلُ دَرَجَةِ المُتَّقينَ، قالَ اللّهُ تَعالىٰ‏: (تِلكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَ لا فَساداً وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقِينَ)۲.
قُلتُ: یا أبا عَبدِاللّهِ، أوِصِني.
فَقالَ: اُوصیكَ بِتِسعَةِ أشیاءَ؛ فَإِنَّها وَصِیَّتي لِمُریدِي الطَّریقِ إلَی اللّهِ عزّ و جل، وَاللّهُ أسأَلُ أن یُوَفِّقَكَ لِاستِعمالِهِ: ثَلاثَةٌ مِنها في رِیاضَةِ النَّفسِ، وثَلاثَةٌ مِنها فِي الحِلمِ، وثَلاثَةٌ مِنها فِي العِلمِ، فَاحفَظْها وإیّاكَ وَالتَّهاوُنَ بها، قالَ عُنوانُ: فَفَرَّغتُ قَلبي لَهُ.
أمَّا اللَّواتي فِي الرِّياضَةِ، فَإِيّاكَ أن تَأكُلَ ما لا تَشتَهيهِ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الحَماقَةَ وَالبُلهَ، ولا تَأكُل إلّا عِندَ الجوعِ، وإذا أكَلتَ فَكُل حَلالاً وسَمِّ اللّهَ، واذكُر حَديثَ الرَّسولِ صلی الله علیه و اله: ما مَلَأَ آدَمِيٌّ وِعاءً شَرّاً مِن بَطنِهِ، فَإِن كانَ لا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعامِهِ وثُلُثٌ لِشَرابِهِ وثُلُثٌ لِنَفسِهِ.
وأمَّا اللَّواتي فِي الحِلمِ، فَمَن قالَ لَكَ: إن قُلتَ واحِدَةً سَمِعتَ عَشراً، فَقُل: إن قُلتَ عَشراً لَم تَسمَع واحِدَةً، ومَن شَتَمَكَ فَقُل: إن كُنتَ صادِقاً فيما تَقولُ فَاللّهَ أسأَلُ أن يَغفِرَها لي، وإن كُنتَ كاذِباً فيما تَقولُ فَاللّهَ أسأَلُ أن يَغفِرَها لَكَ، ومَن وَعَدَكَ بِالجَفاءِ فَعِدهُ بِالنَّصيحَةِ وَالدُّعاءِ.
وأمَّا اللَّواتي فِي العِلمِ، فَاسأَلِ العُلَماءَ ما جَهِلتَ، وإيّاكَ أن تَسأَلَهُم تَعَنُّتاً وتَجرِبَةً، وإيّاكَ أن تَعمَلَ بِرَأيِكَ شَيئاً، وخُذ بِالاحتِياطِ في جَميعِ ما تَجِدُ إلَيهِ سَبيلاً، وَاهرُب مِنَ الفُتيا هَرَبَكَ مِنَ الأَسَدِ، ولا تَجعَل رَقَبَتَكَ لِلنّاسِ جِسراً. قُم عَنّي يا أبا عَبدِاللّٰهِ، فَقَد نَصَحتُ لَكَ، ولا تُفسِد عَلَيَّ وِردي، فَإِنّي امرُؤٌ ضَنينٌ۳ بِنَفسي، وَالسَّلامُ.۴

1.. عیل صبري علی صیغة المجهول من عال، إذا غلب، وعالني الأمر، إذا غلبني. وقال بعضهم: عیل صبري: رُفِع، من قولهم: عالت الفریضة، إذا ارتفعت (مجمع البحرین: ج ۲ ص ۱۳۰۰ «عیل»).

2.. القصص: ۸۳.

3.. ضنین بنفسي: یعني بخیل بنفسي بأن أدع أوقاتي باطلاً أو ظنین بالظنّ بمعنی أتّهم نفسي في العبودیة للّه عزّ و جل (اُنظر: مجمع البحرین: ج ۲ ص ۱۰۸۷ «ضنن»).

4.. مشكاة الأنوار: ص۵۶۲ ح۱۹۰۱.

  • نام منبع :
    حکمت نامه سالمند (و اندرزنامه جوان)
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری با همکاری محمدحسین صالح آبادی؛ مترجم: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1397
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 1192
صفحه از 362
پرینت  ارسال به