303
حکمت نامه سالمند (و اندرزنامه جوان)

۱۴ / ۸‏

خوش‏بخت حقیقی

۳۸۷.امام کاظم علیه السلام ـ به نقل از پدرانش، از امام حسین علیهم السلام ـ: روزى، امیر مؤمنان علیه السلام با یارانش نشسته بود و آنان را براى جنگ، آماده مى‏کرد. پیرمردى که گَرد سفر بر او نشسته بود، بر ایشان وارد شد و گفت: امیر مؤمنان کجاست؟
گفته شد: این جاست.
بر وى سلام داد و سپس گفت: اى امیر مؤمنان ! من از شام به سوى تو آمده‏ام. پیرمردى کهن‏سال هستم که از فضایل تو، بى‏شمار شنیده‏ام و گمان مى‏بَرَم که به زودى، غافلگیرانه کشته مى‏شوى (ترور مى‏شوى). پس، از آنچه خدا به تو آموخته است، به من بیاموز.
فرمود: «باشد، اى پیر! هر کس دو روزش برابر باشد، زیانکار است و هر کس همّتش دنیا باشد، حسرتش به گاه جدایى از آن، بسیار است و هر کس فردایش بدتر از امروزش باشد، ناکام است و آن که چون دنیایش به سلامت است، از خرابى آخرتش باکى نداشته باشد، هلاک است و هر کس پیگیر کاستىِ خود نباشد، مغلوب هواى نفس مى‏گردد و هر کس رو به کاستى دارد، مرگ برایش بهتر است.
اى پیر! براى مردم، آن بپسند که براى خود مى‏پسندى و با مردم، آن گونه رفتار کن که دوست دارى با تو رفتار کنند».
سپس به یارانش رو کرد و فرمود: «اى مردم ! آیا به اهل دنیا نمى‏نگرید که در حالت‏هاى گوناگون، صبح و شام مى‏کنند: افتاده‏اى که به خود مى‏پیچد، و عیادت کننده و عیادت شونده، و دیگرى که در حالِ جان دادن است، و کسى که به او امیدى نیست، و آن یکى که مُرده است، و طالب دنیا که مرگ به دنبال اوست، و غافلى که [خدا] از او غافل نیست، و این که ماندگان، در پىِ رفتگان اند؟!».....
سپس به پیرمرد رو کرد و فرمود: «اى پیرمرد! خداوند عزّ و جل مردمى را آفرید و از سرِ عنایت، دنیا را بر آنان تنگ گرفت و آنان را به آن و به خار و خاشاکش بى‏رغبت کرد. از این رو، به سراى سلامت ـ که به آن دعوتشان کرده ـ علاقه‏مند شدند و بر تنگى زندگى، شکیبایى نمودند و بر ناخوشى، شکیب و به سوى کرامت الهى، شوق ورزیدند. پس جان‏هایشان را در طلب خشنودى خدا بذل نمودند و فرجامِ کارشان شهادت گشت و خداى عزّ و جل را خشنود از خویش، دیدار کردند و دانستند که مرگ، راهِ رفتگان و ماندگان است. پس براى آخرتشان چیزى غیر از زر و سیم، توشه کردند و زِبر پوشیدند و بر بلا شکیبایى کردند و زیادى [اموال] را پیش فرستادند و به خاطر خدا، دوستى نمودند و برای خدا دشمنى ورزیدند. اینان، چراغ هدایت اند و در آخرت، صاحب نعمت. و السلام!».
پیرمرد گفت: پس به کجا بروم و بهشت را وا نهم، در حالى که بهشت و اهلش را همراه تو مى‏بینم، اى امیر مؤمنان؟ مرا با امکاناتى تجهیز کن که در برابر دشمنت نیرو بگیرم.
امیر مؤمنان علیه السلام سلاحى به او داد و بر مَرکبى سوارش کرد. در جنگ، پیشاپیش امام علیه السلام شمشیر مى‏زد و امیر مؤمنان، از کار او در شگفت بود. چون جنگ شدید شد، پیرمرد، اسبش را پیش راند تا به شهادت رسید. خدایش رحمت کند! مردى از یاران امیر مؤمنان علیه السلام به دنبال او رفت و وى را افتاده یافت که [افسارِ] اسب و شمشیرش در دستش بود. چون جنگ به پایان رسید، اسب و سلاحش را نزد امیر مؤمنان آورد. ایشان بر او درود فرستاد و فرمود: «به خدا سوگند، خوش‏بخت حقیقى، این است. براى برادرتان رحمت بخواهید».


حکمت نامه سالمند (و اندرزنامه جوان)
302

۱۴ / ۸‌

السَّعیدُ حَقّاً

۳۸۷.الإمام الکاظم عن آبائه عن الإمام الحسين علیهم السلام: بَينا أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام ذاتَ يَومٍ جالِسٌ مَعَ أصحابِهِ يُعَبِّئُهُم لِلحَربِ، إذا أتاهُ شَيخٌ عَلَيهِ شَحبَةُ۱ السَّفَرِ، فَقالَ: أينَ أميرُ المُؤمِنينَ؟ فَقيلَ: هُوَ ذا، فَسَلَّمَ عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي أتَيتُكَ مِن ناحِيَةِ الشّامِ، وأنَا شَيخٌ كَبيرٌ قَد سَمِعتُ فيكَ مِنَ الفَضلِ ما لا اُحصي، وإنّي أظُنُّكَ سَتُغتالُ، فَعَلِّمني مِمّا عَلَّمَكَ اللّهُ.
قالَ: نَعَم يا شَيخُ: مَنِ اعتَدَلَ يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ، ومَن كانَتِ الدُّنيا هِمَّتَهُ اشتَدَّت حَسرَتُهُ عِندَ فِراقِها، ومَن كانَ غَدُهُ شَرَّ يَومَيهِ فَهُوَ مَحرومٌ، ومَن لَم يُبالِ بِما رُزِئَ۲ مِن آخِرَتِهِ إذا سَلِمَت لَهُ دُنياهُ فَهُوَ هالِكٌ، ومَن لَم يَتَعاهَدِ النَّقصَ مِن نَفسِهِ غَلَبَ عَلَيهِ الهَوىٰ، ومَن كانَ في نَقصٍ فَالمَوتُ خَيرٌ لَهُ.
يا شَيخُ، ارضَ لِلنّاسِ ما تَرضى لِنَفسِكَ، وَائتِ إلَى النّاسِ ما تُحِبُّ أن يُؤتىٰ إلَيكَ.
ثُمَّ أقبَلَ عَلىٰ أصحابِهِ فَقالَ: أيُّهَا النّاسُ! أما تَرَونَ إلىٰ أهلِ الدُّنيا يُمسونَ ويُصبِحونَ عَلىٰ أحوالٍ شَتّىٰ؛ فَبَينَ صَريعٍ يَتَلَوّىٰ، وبَينَ عائِدٍ ومَعودٍ، وآخَرَ بِنَفسِهِ يَجودُ، وآخَرَ لا يُرجىٰ، وآخَرَ مُسَجّىً، وطالِبِ الدُّنيا وَالمَوتُ يَطلُبُهُ، وغافِلٍ ولَيسَ بِمَغفولٍ عَنهُ، وعَلىٰ أثَرِ الماضي يَصيرُ الباقي....
ثُمَّ أقبَلَ علیه السلام عَلَى الشَّيخِ فَقالَ: يا شَيخُ، إنَّ اللّٰهَ عزّ و جل خَلَقَ خَلقاً ضَيَّقَ الدُّنيا عَلَيهِم، نَظَراً لَهُم، فَزَهَّدَهُم فيها وفي حُطامِها، فَرَغِبوا في دارِ السَّلامِ الَّتي دَعاهُم إلَيها، وصَبَروا عَلىٰ ضيقِ المَعيشَةِ، وصَبَروا عَلَى المَكروهِ، وَاشتاقوا إلىٰ ما عِندَ اللّهِ عزّ و جل مِنَ الكَرامَةِ، فَبَذَلوا أنفُسَهُمُ ابتِغاءَ رِضوانِ اللّه، وكانَت خاتِمَةُ أعمالِهِمُ الشَّهادَةَ، فَلَقُوا اللّهَ عزّ و جل وهُوَ عَنهُم راضٍ، وعَلِموا أنَّ المَوتَ سَبيلُ مَن مَضىٰ ومَن بَقِيَ، فَتَزَوَّدوا لآخِرَتِهِم غَيرَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ، ولَبِسُوا الخَشِنَ، وصَبَروا عَلَى البَلوىٰ، وقَدَّمُوا الفَضلَ، وأحَبّوا فِي اللّهِ وأبغَضوا فِي اللّهِ عزّ و جل، اُولٰئِكَ المَصابيحُ وأهلُ النَّعيمِ فِي الآخِرَةِ، وَالسَّلامُ.
قالَ الشَّيخُ: فَأَينَ أذهَبُ وأدَعُ الجَنَّةَ، وأنَا أراها وأرىٰ أهلَها مَعَكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟! جَهِّزني بِقُوَّةٍ أتَقَوّىٰ بِها عَلىٰ عَدُوِّكَ، فَأَعطاهُ أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام سِلاحاً وحَمَلَهُ، وكانَ فِي الحَربِ بَينَ يَدَي أميرِ المُؤمِنينَ علیه السلام يَضرِبُ قُدُماً، وأميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام يَعجَبُ مِمّا يَصنَعُ، فَلَمَّا اشتَدَّ الحَربُ أقدَمَ فَرَسَهُ حَتّىٰ قُتِلَ رَحمَةُ اللّهِ عَلَيهِ، وأتبَعَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِ أميرِ المُؤمِنينَ علیه السلام فَوَجَدَهُ صَريعاً، ووَجَدَ دابَّتَهُ ووَجَدَ سَيفَهُ في ذِراعِهِ، فَلَمَّا انقَضَتِ الحَربُ أتىٰ أميرَ المُؤمِنينَ علیه السلام بِدابَّتِهِ وسِلاحِهِ وصَلّىٰ عَلَيهِ أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام، وقالَ: هٰذا ـ وَاللّهِ ـ السَّعيدُ حَقّاً، فَتَرَحَّموا عَلىٰ أخيكُم.۳

1.. الشاحب: هو المتغیّر اللون لعارض أو مرض أو سفر (مجمع البحرین: ج ۲ ص ۹۳۲ «شحب»).

2.. رُزئَ: اُصیب (المصباح المنیر:‌ ص ۲۲۶ «رزي»).

3.. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۴ ص۳۸۱ ح۵۸۳۳.

  • نام منبع :
    حکمت نامه سالمند (و اندرزنامه جوان)
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری با همکاری محمدحسین صالح آبادی؛ مترجم: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1397
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 1125
صفحه از 362
پرینت  ارسال به