297
حکمت نامه سالمند (و اندرزنامه جوان)

۳۸۴.رجال الكشّى: حبیب بن مُظاهر اسدى، شوخى مى‏كرد. یزید بن خُضَیر هَمْدانى كه سَرور قاریان نامیده مى‏شد، به او گفت: اى برادر من! اكنون، هنگام شوخى [و خنده‏] نیست!
او گفت: كجا از این جا براى شادى، سزامندتر؟ به خدا سوگند، جز این نیست كه این طاغیان، با شمشیرهایشان، به ما حمله می‏كنند و سپس با حور العین، هماغوش مى‏شویم.

ر.ک: دانش‏نامه امام حسین علیه السلام: ج ‏۶ ص ۷۳ (استقبال از شهادت با روی باز).

۱۴ / ۶‏

الگوی وفاداری و پایداری

۳۸۵.تاریخ الطبرى‏ ـ به نقل از زُبیدى ـ: عمرو بن حَجّاج، در جناح راست سپاه عمر بن سعد، از كناره فرات به حسین علیه السلام حمله بُرد و لشكر حسین علیه السلام ساعتى به هم ریخت و مسلم بن عَوسَجه اسدى، نخستین یار حسین علیه السلام بود كه بر زمین افتاد. سپس عمرو بن حَجّاج و یارانش باز گشتند. غبار كه برطرف شد، دیدند كه مسلم، بر زمین افتاده است. حسین علیه السلام به سوى او رفت. هنوز نیمه‏جانى داشت. حسین علیه السلام [به او] فرمود: «اى مسلم بن عَوسَجه! خدایت رحمت كند! (برخى از آنان، [پیمان خویش را به انجام رساندند و] به شهادت رسیدند و برخى از آنها، چشم به راه [شهادت‏] نشسته‏اند و هرگز تغییری [در پیمان خود] نداده‏اند)».
حبیب بن مُظاهر، به او نزدیک شد و گفت: اى مُسلم! مرگت بر من گران است؛ امّا تو را به بهشت، بشارت باد!
مسلم، با صداى ضعیفى به او گفت: خداوند، به تو بشارت خیر دهد!
حبیب به او گفت: اگر نبود كه مى‏دانم تا ساعتى دیگر، خود به تو مى‏پیوندم، دوست داشتم كه به هر چه برایت اهمّیت داشت، وصیّت مى‏كردى تا به خاطر خویشاوندى و همكیشى، آن را برایت به انجام برسانم.
مسلم گفت: من، به تو ـ خدا رحمتت كند ـ سفارش این را مى‏كنم (و با دستش به حسین علیه السلام اشاره كرد) كه جانت را در دفاع از او بگذارى.
حبیب گفت: به خداى كعبه سوگند، چنین مى‏كنم.
مسلم، خیلى زود، در دستان یاران حسین علیه السلام جان داد. دخترش فریاد كشید و گفت: واى، اى پسر عوسجه! واى، سَرور من!
یاران عمرو بن حَجّاج، ندا دادند: مسلم بن عَوسَجه اسدى را كُشتیم!
شَبَث، به برخى از اطرافیانش گفت: مادرهایتان به عزایتان بنشینند! خودتان را با دست خودتان مى‏كُشید و خود را زیردست دیگران قرار می‌دهید و خوش‏حالى مى‏كنید كه مانند مسلم بن عَوسَجه را كُشته‏اید؟! بدانید سوگند به آن كه برایش اسلام آورده‏ام، بسى عزّت‏ها از او در میان مسلمانان دیده‏ام. او را در فتح کوه‏های آذربایجان دیدم كه شش تن از مشركان را كُشت، پیش از آن كه سواران مسلمان برسند. آیا مانند اویى از شما كُشته مى‏شود و شادى مى‏كنید؟!
و كسانى كه مسلم بن عَوسَجه را كُشتند، مسلم بن عبد اللّٰه ضَبابى و عبد الرحمان بن ابى خُشكاره بَجَلى بودند.


حکمت نامه سالمند (و اندرزنامه جوان)
296

۳۸۴.رجال الكشّي: لَقَد مَزَحَ حَبيبُ بنُ مُظاهِرٍ الأَسَدِيُّ، فَقالَ لَهُ يَزيدُ بنُ خُضَيرٍ الهَمدانِيُّ ـ وكانَ يُقالُ لَهُ سَيِّدُ القُرّاءِ ـ: يا أخي، لَيسَ هٰذِهِ بِساعَةِ ضِحكٍ! قالَ: فَأَيُّ مَوضِعٍ أحَقُّ مِن هٰذا بِالسُّرورِ؟ وَاللّهِ، ما هُوَ إلّا أن تَميلَ عَلَينا هٰذِهَ الطَّغامُ۱ بِسُيوفِهِم، فَنُعانِقَ الحورَ العينَ.۲

موسوعة الإمام الحسین بن علی علیه السلام: ج ۴ ص ۹۱ (التَّرحاب بالشّهادة).

۱۴ / ۶‌

اُسوَةُ الوَفاءِ وَالمُقاوَمَةِ

۳۸۵.تاريخ الطبري عن الزبيدي: إنَّ عَمرَو بنَ الحَجّاجِ حَمَلَ عَلَى الحُسَينِ علیه السلام في مَيمَنَةِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ مِن نَحوِ الفُراتِ فَاضطَرَبوا ساعَةً، فَصُرِعَ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَةَ الأَسَدِيُّ أوَّلَ أصحابِ الحُسَينِ علیه السلام، ثُمَّ انصَرَفَ عَمرُو بنُ الحَجّاجَ و أصحابُهُ وَارتَفَعَتِ الغَبَرَةُ فَإِذا هُم بِهِ صَريعٌ، فَمَشىٰ إلَيهِ الحُسَينُ علیه السلام فَإِذا بِهِ رَمَقٌ، فَقالَ: رَحِمَكَ رَبُّكَ يا مُسلِمَ بنَ عَوسَجَةَ (فَمِنهُم مَن قَضى‏ نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن يَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِيلاً)۳.
ودَنا مِنهُ حَبيبُ بنُ مُظاهِرٍ، فَقالَ: عَزَّ عَلَيَّ مَصرَعُكَ يا مُسلِمُ، أبشِر بِالجَنَّةِ.
فَقالَ لَهُ مُسلِمٌ قَولاً ضَعيفاً: بَشَّرَكَ اللّهُ بِخَيرٍ.
فَقالَ لَهُ حَبيبٌ: لَولا أنّي أعلَمُ أنّي في أثَرِكَ لاحِقٌ بِكَ مِن ساعَتي هٰذِهِ، لَأَحبَبتُ أن توصِيَني بِكُلِّ ما أهَمَّكَ، حَتّىٰ أحفَظَكَ في كُلِّ ذٰلِكَ بِما أنتَ أهلٌ لَهُ فِي القَرابَةِ وَالدّينِ.
قالَ: بَل أنَا اُوصيكَ بِهٰذا رَحِمَكَ اللّهُ، و أهوىٰ بِيَدِهِ إلَى الحُسَينِ علیه السلام أن تَموتَ دونَهُ، قالَ: أفعَلُ ورَبِّ الكَعبَةِ.
قالَ: فَما كانَ بِأَسرَعَ مِن أن ماتَ في أيديهِم، وصاحَت جارِيَةٌ لَهُ فَقالَت: يَابنَ عَوسَجَتاه! يا سَيِّداه!
فَتَنادى أصحابُ عَمرِو بنِ الحَجّاجِ: قَتَلنا مُسلِمَ بنَ عَوسَجَةَ الأَسَدِيَّ.
فَقالَ شَبَثٌ لِبَعضِ مَن حَولَهُ مِن أصحابِهِ: ثَكِلَتكُم اُمَّهاتُكُم، إنَّما تَقتُلونَ أنفُسَكُم بِأَيديكُم وتُذَلِّلونَ أنفُسَكُم لِغَيرِكُم، تَفرَحونَ أن يُقتَلَ مِثلُ مُسلِمِ بنِ عَوسَجَةَ؟! أما وَالَّذي أسلَمتُ لَهُ! لَرُبَّ مَوقِفٍ لَهُ قَد رَأَيتُهُ فِي المُسلِمينَ كَريمٍ، لَقَد رَأَيتُهُ يَومَ سَلَقِ أذَربيجانَ قَتَلَ سِتَّةً مِنَ المُشرِكينَ قَبلَ تَتامِّ خُيولِ المُسلِمينَ، أفَيُقتَلُ مِنكُم مِثلُهُ وتَفرَحونَ؟!
قالَ: وكانَ الَّذي قَتَلَ مُسلِمَ بنَ عَوسَجَةَ مُسلِمُ بنُ عَبدِ اللّهِ الضِّبابِيُّ وعَبدُ الرَّحمٰنِ بنُ أبي خُشكارَةَ البَجَلِيُّ.۴

1.. الطَّغام والطّغامة:‌ أرذال الطیر والسباع. وهما أیضاً: أرذال الناس وأوغادهم (لسان العرب: ج ۱۲ ص ۳۶۸ «طغم»).

2.. رجال الكشّي: ج ۱ ص ۲۹۳ ح ۱۳۳.

3.. الأحزاب: ۲۳.

4.. تاريخ الطبري: ج ۵ ص ۴۳۵؛ الإرشاد: ج ۲ ص ۱۰۳.

  • نام منبع :
    حکمت نامه سالمند (و اندرزنامه جوان)
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری با همکاری محمدحسین صالح آبادی؛ مترجم: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1397
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 1123
صفحه از 362
پرینت  ارسال به