۳۸۲.المعجم الكبیر ـ به نقل از بقیره، همسر سلمان ـ: چون سلمان به حالت احتضار افتاد، مرا فرا خواند. او در بالاخانهاى بود كه چهار در داشت. پس گفت: اى بقیره! این درها را باز كن كه امروز، دیدار كنندگانى دارم كه نمىدانم از كدامین در بر من وارد مىشوند.
سپس مُشک مخصوصش را خواست و گفت: آن را در ظرفى كوچک [با آب] بیامیز. من چنین کردم. سپس گفت: آن را بر پیرامون بسترم بیفشان. سپس پایین برو و منتظر باش كه به زودى نزدیكانم را در كنار بسترم خواهى یافت.
پس [از مدّتى] به او سر زدم. دیدم كه قبض روح شده و چنان آرام بود كه گویى بر بسترش خفته است، یا شبیه آن.
۱۴ / ۵
استقبال از شهادت
۳۸۳.الملهوف: چون صبح شد، حسین علیه السلام فرمان داد تا خیمهاى برایش بر پا شود. نیز فرمان داد تا كاسه بزرگى كه در آن، مُشک فراوانى باشد، آماده كنند و در داخل آن، نوره قرار داده شد. سپس امام علیه السلام به درون خیمه رفت تا نوره بمالد.
همچنین نقل شده كه بُرَیر بن حُصَین هَمْدانى و عبد الرحمان بن عبد ربّه انصاری، بر درِ خیمه ایستاده بودند تا پس از امام علیه السلام نوره بمالند. بُرَیر با عبد الرحمان، شوخى مىكرد. عبد الرحمان به او گفت: اى بُرَیر! آیا مىخندى؟! اكنون كه وقت خنده و بیهودهگویی نیست!
بُرَیر گفت: قوم من مىدانند كه من، بیهودهگویی [و شوخى كردن] را دوست نداشتهام، نه در جوانى و نه در پیرى. این شوخى كردن، تنها به خاطر بشارتى است كه یافتهایم و به سوى آن مىرویم. به خدا سوگند، جز این نیست كه این قوم را با شمشیرهایمان، ملاقات میكنیم و مقدارى با آنان میجنگیم و آن گاه، با حور العین، همآغوش مىشویم.