۳۷۶.امام باقر و امام صادق علیهما السلام: ابراهیم چون اعمال حجّش را به پایان برد، به شام باز گشت و از دنیا رفت. وفاتش این گونه شد که فرشته مرگ نزدش آمد تا جانش را بگیرد. ابراهیم مرگ را خوش نداشت و فرشته مرگ به سوی خدایش عزّ و جل باز گشت و گفت: ابراهیم مرگ را ناخوش میدارد. خداوند فرمود: «ابراهیم را رها کن. او دوست دارد مرا عبادت کند» تا آن که ابراهیم، پیرمرد کهنسالی را دید که غذا میخورد و آنچه میخورد، از او بیرون میآید. پس زنده ماندن را خوش نداشت و به مرگ علاقهمند شد.
همچنین به ما خبر رسیده که ابراهیم به خانهاش آمد و کسی را دید که به زیباییاش کسی را ندیده بود. پرسید: «کیستی؟» گفت: من فرشته مرگم. گفت: «خدا منزّه است! چه کسی با این سیمای تو، نزدیک شدن و زیارتت را ناخوش میدارد؟!». فرشته گفت:ای دوست خدای رحمان! خداوند ـ تبارک و تعالی ـ چون خداوند برای بندهای خیر بخواهد، مرا با این سیما به سوی او میفرستد و اگر برای بندهای شر بخواهد، مرا با سیمای دیگری به سویش میفرستد.
پس ابراهیم علیه السلام در شام، قبض روح شد و اسماعیل پس از او وفات یافت و او (اسماعیل) صد و سی ساله از دنیا رفت و در حجر اسماعیل (کنار کعبه) کنار مادرش به خاک سپرده شد.