۱۴ / ۱۵
استقبال از مرگ با خنده در صورت سلامت دین
۳۹۴.الغیبة، طوسى ـ به نقل از محمّد بن احمد صفوانى ـ: قاسم بن علا را دیدم که صد و هفده سال عمر داشت و هشتاد سال آن را با چشمهاى سالم زیسته و مولایمان امام هادى و امام عسکرى علیهما السلام را دیده بود و بعد از هشتاد سالگى نابینا شده بود؛ ولى هفت روز پیش از درگذشتش چشمانش به او باز گردانده شد و آن، هنگامى بود که من نزد او در شهر ران در منطقه آذربایجان بودم. توقیعات مولایمان صاحب الزمان علیه السلام از طرف ابو جعفر محمّد بن عثمان عَمرى و پس از او، از طرف ابو القاسم حسین بن روح ـ که خداوند، روح هر دو را پاک بدارد ـ مىرسید.
مکاتبه با او حدود دو ماه قطع شد و قاسم بن علا از این موضوع مضطرب شده بود. ما پیش او غذا مىخوردیم که دربان با بشارت وارد شد و به او گفت: پیک عراق [آمد]! و نام دیگرى نبرد. قاسم خوشحال شد و رویش را به قبله نمود و سجده کرد و مرد میانسال کوتاهقدّى که اثر سفر بر او دیده مىشد و جبّهاى مصرى به تن داشت و کفش محاملى به پایش و توبرهاى بر شانهاش بود، وارد شد. قاسم برخاست و با او معانقه کرد و توبره را از گردنش پایین نهاد و تشت و آبى خواست و دست او را شست و او را کنار خود نشاند.
غذا خوردیم و دستهایمان را شستیم و آن مرد برخاست و نوشتهاى بیرون آورد که بزرگتر از نصف نوشته مُدرَّج بود و آن را به قاسم داد و او آن را گرفت و بوسید و به کاتبش به نام ابن ابى سلمه داد. ابو عبد اللّٰه آن را گرفت و گشود و خواند تا آن که قاسم احساس ناراحتى کرد. گفت: اى ابو عبد اللّٰه! خیر است! گفت: خیر است ! گفت: واى ! چیزى در باره من آمده است؟ ابو عبد اللّٰه گفت: آنچه ناخوش بدارى، نه ! قاسم گفت: پس چیست؟ گفت: خبر درگذشت شیخ [قاسم] پس از چهل روز از رسیدن این نامه است! و هفت پارچه براى [کفن] او آورده شده بود. قاسم گفت: در سلامت از دینم؟ گفت: در سلامت از دینت ! او خوشحال شد و خندید و گفت: دیگر چه آرزویى داشته باشم پس از این عمر [طولانى]!؟
مرد تازهوارد، دستش را به درون توبرهاش برد و سه پارچه سراسرى [براى کفن] و یک جامه نخىِ راه راه یمنى (بُرد یمانى) و یک عمامه و دو لباس و یک دستمال بیرون آورد و قاسم آنها را گرفت و پیراهنى هم نزدش بود که ابو الحسن [امام هادى، فرزند] امام رضا علیه السلام به او بخشیده بود.